نوع مقاله : مقاله علمی
نویسندگان
استادیار جامعه المصطفی العالمیه
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه:
بدون شک زنان مسلمان هویت خود را در الگوی نوینی جستجو می کنند که اسلام آن را معرفی کرده است و شاخصهایی چون خودآگاهی، خودباوری، مسئولیت پذیری، متانت، حیا، معنویت و عقیده را در گستره هایی فراتر از جامعه و زمان و مکان ارائه می دهند. به عبارتی آنان، در کنار استقلال و خودباوری، به آزادی انسانی هم دست پیدا کرده اند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنان اخیرشان که فرمودند: ما در برابر غرب در موضوع زن دفاع نمی کنیم چون موضع تدافعی نداریم بلکه موضع ما هجمه است. زیرا الگویی که اسلام برای زن ارایه داده تمام حقوق زن و کرامت انسانی او را در بر می گیرد.
جاذبۀ حجاب به زمان و مکان خاصی محدود نیست. امروزه گرایش رو به رشد زنان به حجاب و هویت اسلامی در کشورهایی رخ داده که مهد سکولاریسم و خاستگاه فمینیسم محسوب می شوند و مدینۀ فاضلهای که فمینیستها در این سوی مرزها در ذهنشان مجسم می کنند آنها با همۀ وجود درک کردند. با این حال رویگردانی زنان اروپایی از این مدینۀ فاضله نشان میدهد که در پس ظاهر دلفریب رفاه و آزادی زنان اروپایی حقایق تلخی نهفته است که آنها را به ستوه آورده است.
تاریخچه
حجاب جزء لاینفک زندگی بشر بوده است و در هیچ کجا، هیچ قوم و ملّتی برهنه نبودهاند. در یونان و روم و مصر و ایران زنان و به خصوص زنان شهرنشین و زنان طبقه اشراف خود را میپوشانده و از نظرها دور میداشته اند. زن در یونان هنگامی که از خانه بیرون می رفت بدن و صورت خود را می پوشانید. زنان آشوری نوعاً به حجاب بدن و صورت و سر عادت داشتند، در روم شرقی(بیزانس)حجاب با شدت هرچه تمام تر رواج داشت، در میان مسیحیان و اروپاییان حجاب معمول و متعارف و این عادت تا قرن سیزدهم میلادی سخت رایج بود و از این تاریخ به بعد رو به تخفیف گذاشت ولی در روسیه تا هنگام سلطنت پترکبیر حجاب معمول بود و در اثر کوشش و مداخله وی برداشته شد. زنان اشراف و نجبای ایران بسیارکم از منزل بیرون میرفتند و در هر صورت به حجاب سخت معتاد بودند. بنابراین برخلاف تصور اشخاصی که ایجاد حجاب را به اسلام نسبت میدهند، حجاب از دیرزمانی به این سو جزء عادات و آداب ملل متمدن جهان بوده و اسلام آن را به صورتی متناسب و موافق با مصالح اجتماعی درآورده به عنوان یک حکم مذهبی قرار داده است[1]. "کنفوسیوس "که دهها قرن پیش در چین میزیسته در موضوع حجاب تـأکید کرده میگوید: "زن حق ندارد که فرمان دهد یا نهی نماید، چون کارهای او منحصر به عملیات منزلی است و بایستی حجاب داشته باشد و حجاب او آن است که پای خود را از خانه بیرون ننهد تا آنکه خیر و زیانش حتی به در خانه نرسد".[2] مقایسه تعالیم کنفوسیوس با اسلام به خوبی نشان میدهد؛ حجاب هیچ محدودیتی برای زن ایجاد نمی کند بلکه هم او را و هم جامعه را از انحراف حفظ می نماید.
در سایر ادیان الهی مثل یهود و مسیح، سختگیری و تقید به حجاب به مراتب سختتر از اسلام است. مثلاً در آیین یهود اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت به عنوان مثال بدون اینکه چیزی برسر داشت (بدون پوشش) به میان مردم می رفت و یا در شارع عام نخ می رشت و یا با هر سخنی با مردان درد دل میکرد یا صدایش در خانه آن قدر بلند میشد که همسایگانش میتوانستند سخنانش را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد.[3]
آیین مسیح حجاب و پوشش زنان را مانع از سوء استفاده ی نامحرمان میداند، تا آنجا که حتی نگاه شهوت آمیز به زنان را نوعی زنا به حساب آورده و مردان را از آن بر حذر میدارد. در آیات 27 و 28 انجیل متی ازقول حضرت مسیح آمده است: "شنیده اید که به او گفته شده بود زنا مکن من به شما میگویم هر کس به زنی نظر شهوت اندازد همان دم در دل خود زنا کرده است ".[4] سقراط حکیم به زنی که میگفت به تماشای شهر میرود گفت: گمان کنم به تماشای شهر نمیروی بلکه میروی شهر تو را تماشا کنند.[5]
بین ایرانیان ازقدیمترین ادوار حجاب و پوشش رایج و مرسوم بوده است. کاوشهای باستان شناسی، سفالینه ها و کتیبه های به جای مانده از دورترین ایام این قوم متمدن به خوبی گویای این واقعیت است. در آثاری که از سه هزار سال پیش تاکنون به دست آمده، هیچ گونه سفالنوشته یا اثر دیگری وجود ندارد که نشان دهد زنان و مردان ایرانی بیحجاب یا برهنه بودهاند. در تخت جمشید به عنوان یکی از اسناد باستانی به جای مانده از ایران باستان تصویر زنان بسیار کم است و تمام زنانی هم که به تصویر کشیده شدهاند پوشیده هستند. این موضوع در مورد مردان هم صدق میکند در تمام نقشهایی که در تخت جمشید وجود دارد مرد برهنه یا مردی که لباس بدون آستین داشته یا دامن یا شلوار کوتاه پوشیده باشد را مشاهده نمیکنیم. البته در ایران باستان حجاب به شکل امروزین آن وجود نداشت امّا در هر صورت برهنگی هم نبوده است. پس این طرز پوشش صرفاً به هجوم اقوام بیگانه مربوط نمیشود، بلکه قبل از آن هم مسبوق به سابقه بوده است.[6] رعایت پوشش به قدری بین ایرانیان مرسوم بود که برخی صاحب نظران معتقدند حجاب از ایران به سایر اقوام مجاور صادر شده است
فطری بودن حجاب
انسان مخلوقی است کمال طلب که به مقتضای حکمت خداوند رهپوی طریق "انا لله و انا الیه راجعون) "[7] است و در این تلاش و تکاپو از بدو پیدایش، هیچگاه از مدد وحی و وجود شریعتی که وی را یاری رساند، بیبهره نبوده است. به همین دلیل میتوان گفت: پایه و اساس تمدن بشری ، وحی الهی است و تمدنهای بشری بدون استثناء نشأت گرفته از ادیان و مذاهب هستند. افراد انسان بعضاً به دلایل مختلف و تحت تأثیر عوامل گوناگون در برهههایی از تاریخ پر فراز و نشیب خود مسیر فطرت را رها کرده به این سوی و آن سوی متمایل گشتهاند و گاه به عارضۀ کفر که هر شرّ و فساد از آن سرچشمه میگیرد مبتلا شدهاند. کفر سرمنشأ هر شرّ و فسادی است ارزشهای انسانی را به کلّی دگرگون ساخته، مضمون " بل یرید الانسان لیفجر امامه"[8] را تحقق میبخشد. انسان کافر با انکار خدای یکتا که خالق و مدبّر جهان آفرینش است، هر ارزشی را که متعلق به نسل او است از جمله حجاب و پوششی که مظهر شرم و حیا، محصول خودآگاهی اوست را زیر پا می گذارد.[9]
هر چیزیکه ذاتاً مطلوب قاطبه انسانهاست و خرد جمعی آن را بایسته و شایسته میداند قطعاً موافق با فطرت و سرشت آدمی است. حجاب و پوشش نیز فطری است زیرا همانگونه که ذکر شد از قدیمترین ایام تمدن بشری تا امروز در اکثر قریب به اتفاق جوامع انسانی مطلوب و مرعی بوده است. از طرفی کشف حجاب با مبارزه با آن چون مبارزه با فطرت بشر است محکوم به شکست بوده به نتیجه نخواهد رسید. عامل اصلی گرایش انسانها، مخصوصاً زنان به حجاب و پوشش، تأمین یک نیاز فطری و درونی به نام شرم وحیا است. شرم یکی از صفات مخصوص انسان است و انسان تنها حیوانی است که اصرار دارد دست کم ، بعضی از اندام های خود را بپوشاند. پروفسور "اسوالدشوارتز" طبیب و روان شناس اتریشی در کتاب "روان شناسی جنسی "دربارۀ احساس شرم در انسانها مینویسد:" علاوه بر مردمشناسی، تجزیه و تحلیل روانشناسی نیز ثابت میکند که احساس شرم، یکی از صفات عمدۀ نوع بشر است. هیچ قبیلۀ اولیهای، هر قدر هم بدوی بوده باشد، شناخته نشده است که از خود شرم بروز ندهد؛ بچههای کوچک نیز شرم دارند. در طی دوران رشد بشر و هم چنین در خلال رشد افراد بر وسعت موضوعاتی که مورد حمایت شرم قرار میگیرند افزوده میشود. حمایت وظیفۀ مخصوصی است که به عهدۀ شرم گذاشته شده است. کاملاً معلوم است که شرم قبل از هر چیز از اعضای تناسلی و وظایف آنها حمایت میکند... ادعای پیشرفت و مدرنیزم خرقهای بر تن بیخبری از ارزشهای اساسی است و شرم نخستین قربانی این گمراهی اخلاقی است. مثلاً نهضت اعتقاد به لختی نمونۀ وحشتناکی از این ادّعا است.[10]
احیاگر اسلام ناب محمدی(ص) بنیانگذار جمهوری اسلامی در این موضوع چنین فرموده اند:
«باید دانست که آنچه از احکام فطرت است چون از لوازم وجود و هیأت مخمره در اهل طینت و خلقت است احدی را در آن اختلاف نباشد و جاهل و وحشی و متمدن و شهری و صحرانشین در آن متفقند. هیچ یک از عادات و مذاهب و طریق های گوناگون در آن راهی پیدا نکند و خلل و رخنهای در آن پیدا نشود.» ".[11]
واقعیت تاریخی گواهی میدهد که حجاب و پوشش به عنوان یکی از مظاهر عفت امری فطری و طبیعی بوده، برای تأمین سلامت روح و روان فرد و جامعه از ضرورت و کمال اهمیت برخوردار است و در طول تاریخ هرجا انسان بر راستای فطرت خدایی خویش قرار داشته، اهمیت آن را احساس کرده و آن را به کار بسته است . برای همین است که عفت و همچنین مظاهر گوناگون آن، همواره مورد ستایش و تحسین بشر بوده، نقطۀ مقابل آن مورد نکوهش قرار گرفته است. تأکید بیشتر بر این حقیقت را در آیات 23 تا 26 قصص می توان مشاهده کرد"فسقی لهما ثم تولی الی الظل فقال رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر فجاءته احداهما تمشی علی استحیاءقالت ان ابی یدعوک لیجزیک اجرما سقیت لنا فلما جاءه و قص علیه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمین..."[12].[13] علاوه بر مطالعات مردمشناسی و روانشناسی جنسی، از مطالعات تاریخی نیز استفاده میشود که انسان در هیچ مقطعی بدون پوشش زندگی نکرده است و این مطلب حاکی از وجود شرم و حیای ذاتی انسان است. از آیات مربوط به خلقت حضرت آدم و حوا نیز فطری بودن پوشش و حجاب استفاده میشود. خداوند در قرآن پس از آنکه از وسوسۀ شیطان برای برهنگی آدم و حوا خبر میدهد "فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهماما وری عنهمامن سوءتهما وقال ما نهکما ربکما عن هذه الشجره..."[14] از کارایی وسوسۀ شیطان نسبت به آدم و حوا و خوردن از شجرۀ ممنوعه و در نتیجه آشکار شدن زشتیهای آنان و اقدامشان در پوشاندن بدن خود با برگ درختان خبر میدهد "فدلهمابغرور فلما ذاقا الشجره بدت لهماسوءتهماو طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه ..."[15] به انسانها هشدار میدهد که مواظب باشند مبادا همان گونه که فتنه و فریب شیطان باعث برهنگی آدم و حوا گردید موجب فریب و برهنگی آنها نیز شود "یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم..."[16].
از تعابیر "ینزع عنهما لباسهما"(همان)" و "لیبدی لهما ماوری عنهما"[17] در این آیات به خوبی روشن میشود که انسان قبل از ارتکاب خطا در بهشت دارای پوشش بوده است. همچنین از تعبیر" طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة"[18] نیز استفاده میشود که به دلیل برخورداری آدم و حوا از حیا و شرم فطری پس از برهنه شدن فورا بدن خود را با برگ درختان پوشاندند.[19] از آنجا که حجاب فطری است عدم رعایت آن حرکت بر خلاف فطرت است و قطعاً مفسدهانگیز خواهد بود به طور کلی انسان، موجودی متفکر در چرخۀ هستی است که نظام فکری او با اهداف آفرینش و جهانبینیاش هم خوانی دارد و رفتارها و دیدگاههایش به گونه مستقیم در اجتماع اثر میگذارد. پس اگر اعمال همۀ انسانها درست و منطق با دستورهای الهی باشد، جامعه به سوی صلاح و راستی هدایت خواهد شد ولی اگر افکار و رفتار آنان نادرست، ناشایست و ناسازگار با فرمان الهی باشد گناه، فساد و بیبند و باری در جامعه گسترش خواهد یافت.[20]
شدت مخالفتها وحساسیتهای جوامع و کشورهای سکولار و لائیک نسبت به مقولۀ حجاب، نشان از عمق اجتماعی این مفهوم داشته و از قدرت بالقوۀ بازدارندگی آن حکایت میکند. حساسیت و گسترۀ وسیع واکنشها و موضع گیریها نسبت به یک پدیدۀ دینی نشان دهندۀ اهمیت و ضرورت آن است. شاید اینگونه به ذهن متبادر شود که پوشش اسلامی که در نگاه اوّل بیشتر امری فردی و عبادی به نظر میآید، در بحث جمعی اهمیت آن چنانی نداشته و صرفاً به نوعی تقید دینی و هویت مذهبی فرد را اعلام می کند در حالی که یافته ها و بررسیها نشان میدهد تأثیر روانی و اجتماعی حجاب اسلامی بر روی زندگی فرد و کارآمدی جمعی در جوامع انسانی و همچنین نقش آن در هویتبخشی به مسلمانان به قدری مهم و تعیین کننده است که باعث برانگیختن این حجم وسیع از مخالفتها شده است و مدعیان آزادی و حقوق بشر در خصوص منع حجاب و برای مبارزه با گسترش هویت یابی اسلامی در کشورهایشان، حتی از نقض اصول اولیه دموکراتیک و قانون اساسی خودشان مبنی بر رعایت و احترام به حقوق و آزادیهای فردی در زمینۀ پوشش و اعمال مذهبی نیز ابایی نداشته اند.[21]
از آنجا که اسلام بر پایۀ فطرت پاک بشری است و حجاب هم فطری اوست در اسلام، حجاب محمود و پسندیده ست "نمادهای دینی در هر آیین و مذهب علاوه بر اینکه جزئی از شعائر مذهبی و رسوم دینی اند وسیله ای برای ابزار هویت دینی فرد نیز به حساب می آیند. از این رو گرایش و تقید فرد به یک آیین مذهبی را می توان تا حدی از میزان نمود یافتن نشانه ها و نمادهای مذهبی در ظاهر و رفتار وی دریافت. البته صرف تقید به نمادهای ظاهری نمی تواند ملاک مناسبی برای ارزیابی و سنجش هویت دینی بوده و یا برای قضاوت مورد استناد قرار گیرد اما از سوی دیگر هم ، عناد و مخالفت و یا هجمه به یک آیین نیز در وهلۀ اوّل نمادها و نشانه های جمعی و هویتی آن را هدف قرار می دهد و طبیعی است در چنین شرایطی حفظ و ترویج آن نماد برای پیروان آن مذهب اهمیت خاصی پیدا می کند در این رابطه نمادینی مذکور از حالت عبادی بیرون آمده و تقریباً به مسأله ای سیاسی – اجتماعی تبدیل می شود.[22]
حیا و حجاب
یکی از ودایع ارزشمند الهی در وجود انسان، عموما و زن، خصوصا شرم و حیا است. غریزۀ حیا نه تنها در انسان بلکه در حیوانات هم وجود دارد. به طور کلی بحثی است دربارۀ ریشۀ اخلاق جنسی زن از قبیل حیا و عفاف و از آن جمله است تمایل به ستر و پوشش خود از مرد. در اینجا نظریاتی ابراز شده است که دقیقترین آنها این است که حیا، عفاف، ستر و پوشش تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام برای گرانبها کردن خود وحفظ موقعیت خویش در برابر مرد به کار برده است. زن با هوش فطری و یک حس مخصوص به خود، دریافته است که از نظر جسمی نمی تواند با مرد برابری کند و اگر بخواهد در میدان زندگی با مرد پنجه نرم کند از عهدۀ زور بازوی مرد برنمی آید. از طرف دیگه نقطۀ ضعف مرد را در همان نیازی یافته است که خلقت در وجود مرد نهاده یعنی او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقیت و مطلوبیت قرارداده است. وقتی که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت و نقطۀ ضعف مرد را در برابر خود دانست همانطور که متوسل به زیور و خودآرایی و تجمل شد و از آن راه قلب مرد را تصاحب کرد، توسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد را نیز جست و دانست که نباید خود را رایگان کند بلکه بایست آتش عشق و طلب او را تیزتر نماید.[23] البته این یک مساله اخلاقی و اجتماعی نیست بلکه از نظر علم زیست شناسی نیز اثبات شده که آناتومی و فیزیولوژی بدن زن منمایل به حیا و خجلت است.
برخی از زیست شناسان به وجود نوعی احساس حیا و خجالت در جنس ماده اشاره می کنند و منشأ حشمت و حجاب زنان را نیز همان احساس حیا می دانند. دکتر" فخری" فیزیولوژیست مصری چنین می گوید:"ریشه و مبدأ حشمت، همان احساس حیا و خجلت است، زیرا انسان از آن جهت که از چیزی احساس حیا می کند، از ظهور آن نزد دیگر مردمان حشمت میورزد و از همین احساس حیا، حشمت (پوشاندن و حجاب) سرچشمه می گیرد." او در ادامۀ سخنانش احساس حیا را به دو قسم تقسیم می کند:1- احساس حیوانی حیا 2- احساس اجتماعی حیا. و در توضیح این تقسیم می گوید: بنابر اعتراف نوابغ علمی جهان، نوعی احساس حیا در حیوانات وجود دارد؛ زیرا میل به اختلاط جنسی در حیوانات به صورت ادواری است: یعنی، در مقاطع خاصی از زمان، چنین میلی وجود دارد و در مقاطع دیگر زمانی، تمایلی به آمیزش جنسی در آنان به چشم نمی خورد. در چنین مواقعی آنان نوعی احساس حیای تناسلی دارند. وی چنین نتیجه گیری می کند: بنابراین ممکن است بگوئیم اصل و مبدأ احساس حیا، همان احساس حیوانی جنس ماده در مورد حیا است و به همین جهت می بینیم نوع احساس حیا در زنان از مردان قوی تر است".. .[24]
این احساس حیا در انسانها تشدید می یابد و با هدف و برنامه ریزی خاصی دنبال می شود. احساس حیای انسان تکامل یافته و هدفمند است و بسی بیشتر از حیای حیوانات است. زیرا حیای انسان با عقل توأم است و پشتوانۀ محکمی چون ایمان دارد. از این رو سه شاخص مهم: عقل، حیا و ایمان سه آمیزۀ اصلی در معارف اسلامی است. حتیروایت شده که همانا جبرئیل بر آدم فرود آمد با حیا و عقل و ایمان. عرض کرد که پروردگارت می فرماید" از این سه یکی را انتخاب کن، آدم عقل را اختیار کرد. سپس جبرئیل به ایمان و حیا گفت شما کوچ کنید. آن دو گفتند: مأموریم که از عقل جدا نشویم. حضرت فرمود: حیا از ایمان است پس کسی که شرم ندارد ایمان ندارد و خیری در او نیست".[25]
حیا در وجود انسانها عامل بازدارندهای است که می تواند با تکیه بر ایمان و عقل، انسان را از بسیاری از لغزش ها باز دارد و در عوض او را به خیر و نیکی راهنما باشد. از طرفی علاوه بر این ویژگی به عنوان " عامل هدایت کننده" نیز وارد عمل می شود زیرا می تواند تعدیل کنندۀ غرایز انسان و ضامن اجرای بسیاری از قوانین و دستورات اخلاقی باشد. حیا در نهاد زنان نقش بیشتری دارد به گونه ای که نوعی عاطفه در او به حساب می آید." از چیزهایی که متعلق است به شرافت زن، حیا و حشمت اوست و کسی منکر این عاطفه در زن نیست. برخی حیای زن را ناشی از ترس و برخی دیگر آن را ناشی از نوعی عشوه وناز شمرده اند. برخی حیا را به منزلۀ خضاب یا زینت دیگری دانسته اند که به جمال زن افزون و در جلوه اش مدخلیت تام دارد و برخی نیز آن را یک برودت فطری در مزاج زن قلمداد کرده اند. غریزۀ حیا در انسان، غریزه ای طبیعی است. در جسم انسان اعضا و اجزایی وجود دارد که خداوند متعال او را به پوشش و اختفای آنها برانگیخته است و همین تمایل موجب شده است که انسان از همان ابتدا ، برای جسم خود نوعی لباس انتخاب کند".[26] یکی از جنبه های حیا، پوشیدگی است.چنانچه در بعضی روایات "حیا" مقابل عریانی محسوب می شود رسول اکرم (ص) فرمود: "خداوند با حیا و پوشاننده است و حیا و پوشاندن را دوست دارد".[27]
به اعتقاد روان شناسان ریشۀ حیا را در نوعی پوشش و حجاب باید جستجو کرد. پوششی که نتیجۀ تدبیر هوشمندانۀ فطری انسان برای مصون نگه داشتن خود و حتی جذابیت بیشتر خود است .البته برخی از صاحبنظران غربی حیا را نه فطری بلکه امری اکتسابی جهت نیل به منافع اجتماعی می دانند مثلا " ویل دورانت" معتقد است ": حیا امر غریزی نیست بلکه اکتسابی است. زنان دریافتند که دست و دلبازی مایۀ طعن و تحقیر است، و این امر را به دختران خود یاد دادند. خودداری از انبساط و امساک در بذل و بخشش، بهترین سلاح برای شکار مردان است... مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیا است و بی آنکه بداند، حس می کند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و دقت عالی خبر می دهد".[28]
روان شناسان یکی از احتیاجات اساسی آدمی را "ابراز خود" برشمرده، عدم ارضای آن را موجب اضطراب دانسته اند. آنان فشارهای اجتماعی و روانی و به عبارت دیگر، تحقیرها و برآورده نشدن خواسته ها و امیال را موجب تشکیل عقده های روانی و به ویژه عقده حقارت در ضمیر ناخودآگاه انسان، معرفی کرده اند. امیال ارضا نشده ای که در ضمیر ناخودآگاه انباشته شده اند در انتخاب پوشاک، طرز برخورد و سخنان فرد، نمود یافته ظاهر می گردد، به قول معروف "از کوزه همان برون تراود که در اوست". آنان می گویند: "زنان و مردانی که در تعویض لباس و انتخاب رنگهای متنوع مبالغه و وسواس دارند جز جبران یک نقیصۀ ذاتی کار دیگری نمی کنند .افراط در لباس پوشیدن هم نظیر افراط در حرف زدن نوعی مبالغه و زیاده روی است و زیاده روی هم شکل منحرف و پی گم کرده ای از حس حقارت است. زنی که مورد توجه مردان نباشد می کوشد تا با پوشیدن لباسها و زینت های مختلف جبران نازیبایی خود را کرده و احیاناً توجه دیگران را از نقائص صوری خویش منحرف سازد.[29] باید اذعان کرد در اسلام فقط بسط ایمانی و کنترل غرایز مدنظر قرار نمی گیرد بلکه بسط جنسی نیز در این راستا مطرح است. زیرا این رو لازم و ملزوم یکدیگرند.
هنگامی که ایمان با مسائل جنسی این قدر رابطۀ مستقیم دارد، نشاط اجتماعی اوج می گیرد، چرا که غریزۀ زندگی همان غریزۀ جنسی است. در جامعه ای که غریزۀ جنسی قوی باشد آن جامعه با نشاط تراست، برعکس در جامعه ای که غریزۀ جنسی محدود شده باشد دچار افسردگی است. به همین دلیل است که غربی ها کمتر و شرقی ها زیادتر می خندند در واقع علّت بنیادین این خنده و نشاط همین مسأله است .در غرب یک نوع بی معنایی در مسائل جنسی رخ داده است. در اسلام ایمان و غریزۀ جنسی لازم و ملزوم هم هستند و وقتی این دو با هم ترکیب شوند، بطن زندگی ساخته می شود و حیات انسان غلظت می یابد. از این رو در اسلام، انسان کامل تنها در معنویت کامل نیست بلکه در مسائل جنسی نیز کامل است.[30]
یکی دیگر از صاحب نظران درباره دائمی بودن تجاذب جنسی در انسان گفته است: "در طبع زنان، در مقابل شهوت و جاذبیت جنسی، حیا و احتشام و امتناع نیز به ودیعت نهاده شده است که در هر زنی کم و بیش وجود دارد. بدون شک این غریزۀ امتناع و فرار، در جنس مادۀ حیوانات دیگر نیز ظهور دارد ولی در جنس ماده انسان بیشتر و شدیدتر است و این شدّت به وسیله وضع غریزه حشمت و حیا در روان او، افزون گشته است". "ویل دورانت "که در برخی موارد، حیا را امری اکتسابی بلکه تحمیلی بر زنان توصیف می کند در این باره گفته است: " شرمگینی، خاص نوع انسان نیست و شباهت آشکاری دارد به کراهت حیوان ماده از جفت شدن در غیر فصل جفت جویی یا خارج از حد معتاد آن، مسلماً ریشه شرمگینی نیز از همینجاست. به قول" بومارشد" فرق انسان و حیوان در این است که انسان بی آن که احساس تشنگی کند می نوشد و در تمام سال معاشقه می کند.[31] البته شرمگینی نوع انسان با حیوان تفاوت بسیار زیادی دارد. مثلاً تهیۀ لباس توسط انسان و رعایت حجاب وپوشش برای بدن، یکی از نتایج این شرمگینی است که در حیوان وجود ندارد و همین امر یکی از عوامل مهم تمدن ساز انسانی است که نمی توان آن را امری غریزی قلمداد کرد. "پدید آمدن پوشاک امری تصادفی یا خواستی فردی نبوده است، پوشاک بر مبنای تفکرات و نیازهای اقلیمی، مادی و معنوی اقوام به وجود آمد و آیینه تمام نمایی از تاریخ زندگی بشر است.[32]
روان شناسان معتقدند حیا، با آفرینش زن به هم آمیخته است و تطورات جسمی دوران بلوغ که معمولاً با بروز حالات روحی و روانی مختلفی همراه است، عامل درونی حیا را به نمایش می گذارد. مولفکتاب "طبایع زنان" دربارۀ وضعیت روحی پسران و دختران در دوران انتقال از کودکی به جوانی(دوران بلوغ) می نویسد: " فرق بین این دو جنس خیلی زیاد است، مثلاً دختر در این سن متانت خویش را دارد و در نهایت رشد و وقار زندگی می نماید. در حالی که پسر، سالهای دراز دیگری لازم دارد تا عاقل گردد. او در مورد آثار بلوغ در دختران می گوید: "خجالت در او (دختر) زیاد و تأملش در حرکات و اطوار خویش فوق العاده گردیده و میلش به انفراد و تنهایی بیشتر خواهد شد." "ویل دورانت" دربارۀ نمود حیا در دوران بلوغ می نویسد: " احساسات نوی روح و جسم را فرا می گیرد، کنجکاوی، ذهن را به جلو می راند و حیا و شرم آن را به عقب. پسر جوان در حضور دختران، ناراحت و دستپاچه است و دختر در حضور پسران شرمناک و برافروخته است.[33]
شناخت وپایبندی به حجاب
هر عمل وقتی ارزشمند و مفید است که از روی شناخت و آگاهی انجام شود. زیرا انسان دارای عقل و شعور است و باید از این ودیعۀ الهی به خوبی استفاده نماید. از قدیم بسیاری از دانایان به این نتیجه رسیده اند که در انسان علاوه بر همۀ قوای عقلانی و ادراکی یک حس مرموز دیگر نیز وجود دارد که می توان نام آن را حس الهامی گری گذاشت. علم امروز هم تدریجاً این نظر را تأیید می کند. می گوید یک حس اصیلی در انسان وجود دارد که از هر قوه و حس دیگر مستقل است. این حس نیز به نوبۀ خود کم و بیش در همۀ افراد با اختلاف و شدت و ضعف موجود است و مانند سایر احساس های آدمی قابل رشد و نموّ و تربیت است. چیزی که این حس را رشد می دهد تقوا و طهارت و مجاهدت اخلاقی و مبارزه با هواهای نفسانی است. از نظر منطق دین این خود امری است غیر قابل انکار.[34]
تمام انسانها از نیروی فهم و آگاهی برخوردارند امّا گاهی برخی خود را به جهالت زده گویی دوست ندارند از این هبۀ الهی بهره مند گردند و برخی برعکس با پرورش آن در طول زندگی می توانند به شناختی همراه با یقین دست یابند. چنانچه حضرت علی (ع) این افراد را این گونه توصیف می نمایند. "قد احیی عقله و امات نفسه حتی دَقَّ جلیلهُ و لطف غلیظهُ و یرق له لامعٌ کثیرٌ البرق فابان له الطریق و سلک به السبیل فتد افَعته الابوابَ اِلی بابِ اِلسلامة". "عقل خویش را زنده کرده و نفس اماره راه میرانده است تا آنجا که اثر این مجاهدت در بدن وی ظاهر شده و استخوان وی را نازک و غفلت وجود وی را تبدیل به لطافت کرده. در این موقع برقی شدید برای وی می جهد و راه به او نشان می دهد و او را در راه می اندازد و پیوسته از این در به آن در و از این مرحله به آن مرحله او را حرکت می دهد تا می رسد به آنجا که باب سلامت مطلق است ".[35]
خداوند نیز در قرآن می فرماید که خود هادی این افراد به سوی نور و شناخت است. "یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات اِلی النور باذنه و یهدیهم اِلی صراطٍ مستقیم"[36] "خداوند به سبب آن کسانی را که خشنودی او را می جویند به راههای سلامتی هدایت می کند و به اذن خویش ایشان را از تاریکی ها به سوی نور بیرون می برد و به راه راست هدایت می کند".
در جامعۀ اسلامی برای صدور حکم نیاز به زمینه و ریشه است. مادامی که این زمینه ها ایجاد نشود احکام رشد نمی یابند. همانطور که درخت برای رشد احتیاج به زمین و ریشه دارد. تفاوت احکام اسلام با سایر احکام این است که احکام اسلام ریشه و زیربنا، زمینه و پایگاه دارند. بعضی وقتهامیخواهند این را بکوبند می گویند این ضرورتی ندارد و آن آرامش و تحرک و عملی که دین می خواهد بدهد با علم، هنر، فلسفه، ناسیونالیسم و دیگرخواهی ها می توان رسید. گمان می کنند مادامی که زمینه و ریشه هایی نباشد، ایثارها و از خودگذشتگی ها و محبتها و عشقها می توانند نمودار شوند و تحقق یابند. درست است که علم، نظم هستی را نشان می دهد و هنر زیبایی هایش را و فلسفه عمقش را. ولی وقتی زمینه ای نباشد و هستی از شعور خالی شود و حکمت و هدف و جهتی در هستی نباشد، زیبایی و نظم وعمقی را که علم و هنر و فلسفه نشان می دهند سبب رنج می شود. زیرا همه هستی با همۀ زیبایی و نظم و عمقش به دست مرگ سپرده شده انسان با همۀ استعدادش در چالۀ مرگ دفن می شود. این است که وقتی زمینه ها و شناخت ها نباشد هر چه علم توضیح دهد، هرچه هنر نمایان کند و هرچه فلسفه مشخص کند، همه درد بزرگتری را در دل می کارد. اینجاست که شناخت ها و جهان بینی ها زمینه ای است برای صدور حکم و آنگاه همین جهان بینی است که عشق و عقیده ای را به وجود می آورد و این عقیدهای است که زیربنا و ریشه است برای احکام".[37]
شناخت حقیقت حجاب و آگاهی از فلسفه و آثار آن یکی از محکم ترین پایه های پوشش دینی است که می تواند حجاب دینی را در درون افراد شکل دهد و به سوی کمال رهنمون شود.آگاهی و شناخت است که به عمل انسان معنا و ارزش می دهد و دوام آن را متضمن می شود. "شناخت آثار حجاب بخشی از آگاهی های درونی است. انسان تا به آثار مثبت کاری پی نبرده باشد به انجام آن راغب نخواهد بود امّا با آگاهی از آثار مثبت آن با علاقه به دنبال تحقق آن حرکت می کند".[38] تاریخ گواه آن است که هرگاه انسان ها نتوانستند در زمینۀ حجاب و نوع پوشش به آگاهی و شناخت لازم برسند، حجاب و نوع پوشش آنها در نتیجۀ مسائل سیاسی، اجتماعی، تاریخی و تحت فشار قدرتهای حاکم و چپاولگر به راحتی از بین رفته و یا تغییر کرده است. در عوض اگر ملّتی در این زمینه توانست شناخت کافی را به دست آورد حجابش پایدار و همیشگی بوده است. تاریخ ملّت ایران پر است از چنین فراز و نشیب هایی، "امام خمینی"(ره) بی حجابی را سوغات غرب و دول غربی می داند که افراد جاهل به این سوغات بیشتر گرایش نشان می دهند" :آنانکه تمدن و تعالی مملکت را به لخت شدن زنها در خیابانها می دانند و به گفتۀ بی خردانه خودشان با کشف حجاب نصف جمعیت مملکت کارگر می شود و لکن چه کاری، همه می دانند و می دانیم که حاضر نیستند مملکت با طرز معقولانه و در زیر قانون خدا و عقل اداره شود. آنهایی که اینقدرقوه تمیز ندارند که کلاه لگنی را که پس ماندۀ درندگان اروپاست ترقی کشور می دانند، با آنها ما حرفی نداریم... عقل و هوش و حس آنها را اجانب دزدیده اند. آن روز که کلاه پهلوی سر آنها گذاشتند، همه می گفتند مملکت باید شعار ملّی داشته باشد، استقلال در پوشش دلیل استقلال مملکت و حافظ آن است. چند روز بعد کلاه لگنی گذاشتند سر آنها. یکدفعه حرفها عوض شد. گفتند ما با اجانب مراوده داریم باید همه هم شکل باشیم تا در جهان با عظمت باشیم. مملکتی که با کلاه، عظمت برای خود درست می کنند یا برایش درست می کند.هر روزی کلاهش را ربودند عظمتش را هم می برند".[39]
این امر در تمام کشورهای اسلامی که فرهنگشان ریشه ای عمیق در آموزه های اسلامی دارد دیده می شود. " فرانتس فانون"، دربارۀ نقش حجاب زدایی دولت استعمارگر فرانسه در کشور اسلامی الجزایر می گوید: " اوّلین اقدام ضد برهنگی که فرانسه در الجزایر صورت داد تلاش برای از بین بردن حجاب بود و در این کار موفق شد و هرچه بدن زن الجزایری را بیشتر عریان کرد، چنگال استعمارگر، بیشتر به حلقوم الجزایری فرو رفت امّا مجدداً زن الجزایری شخصیت خود را بازیافت و مبارزه علیه مطامع استعمار نیز آغاز گردید".[40] اگر افراد جامعه ای بتوانند آگاهی خود را افزایش دهند و شناخت خود را در تمامی زمینه ها کامل نمایند راحت تر می توانند پاسبان و پاسدار اعتقادات و آموزه های دینی خود، از جمله حجاب باشند.
تاریخ گواه آن است که حجاب وقتی کامل تر می شود که انسانها آگاه تر و با شناخت تر شده اند. در حال حاضر مکتب پست مدرنیسم و قبل از آن نیچه در غرب تمام تلاش شان این بود که انسان را به قبل از تمدن برگردانند یعنی انسان ایده آل از نظر آنها، انسان قبل از تمدن و قبل از هبوط است. به عبارت دیگر، شهرنشینی و یکجانشینی با یک نوع اشرافیت همراه بوده است که این اشرافیت در حجاب تجلّی پیدا می کند. به همین دلیل است که در آثار باستانی، زنان اشراف با حجابند و زنان طبقات پایین برهنه هستند یعنی حجاب یک غریزۀ اشرافی است.[41] "علی شریعتی" حجاب را رهاورد نسل آگاه جامعه می داند و می گوید:" حجاب مال نسل آگاهی ست که به پوشش اسلامی برمی گردد. این نسلی است که با این پوشش اسلامی می خواهد به استعمار غربی و به فرهنگ اروپایی بگوید پنجاه سال کلک زدی، کارکردی، نقشه کشیدی که مرا فرهنگی مآب کنی، من با این لباس به تو می گویم نه و به تمام پنجاه سال کارت فاتحه می خوانم".[42]
هر قانونی تا در دل جایگزین نشود نمی تواند انسان را به راه بیندازد، هر چند بتواند او را بغلتاند و با خود بکشد، حتی خدا هم تا وقتی در دل جای نگیرد نمی تواند محرک باشد. محرکها تا وقتی در دل انسان نیامده و شناخت و عشقشان در آن جای نگرفته باشند او را می غلتانند و به جبر می کشانند و انسانیت و آزادی را از او سلب می کنند. دین برای اینکه انسان بتواند بار احکام سنگین را تحمل کند در او زمینه ها و معارفی را پایه می ریزد که با تفکر رشد می کند. تفکر در انسان، در جهان و در نقش انسان. این تفکر و جهان بینی انسان را به عقیده هایی می رساند و این معارف و عقاید است که زمینۀ پیدایش نظام ها می شود و در پرتو این نظام هاست که می توان احکام را تحمل کرد. مادامی که این زمینه ها و ریشه ها، این معارف و عقاید نباشد احکام دوامی ندارد .عادتی هستند و سنتی و هیچ سنت و عادتی نمی تواند برای همیشه انسان را راه ببرد. دین از تفکر شروع می شود این تفکر استعدادهای عظیم و سرمایه های سرشار انسان را مشخص می کند. استعداد ها کار و برنامه او را و کارها و چگونگی حرکت او را معلوم می کند و از میزان و مقدار استعدادها مقدار راه و قلمرو آن را روشن می شود. با این شناخت ها و معارف انسان به احساس ها و عقایدی می رسد و زمینه پیدایش احکام شکل می گیرد.[43]
البته نوع حجاب و پوشش ممکن است در دوره های مختلف متفاوت باشد زیرا در هر برهه ای از زمان با توجه به پیشرفت علم و تکنولوژی، بشر به گونۀ جدیدی می تواند نسبت به جنس مخالف خود دلربایی کند و در نتیجه نوع حجاب او و موانع این دلربایی نیز متفاوت می شود. "راسل" در این باره می گوید: "میزان دفعاتی که یک مرد احساس شهوت می کند مربوط به شرایط خاص فیزیکی خود است در صورتی که فرصت هایی که برانگیزانندۀ چنین تمایلاتی در او هستند مربوط به قراردادهای اجتماعی است که او پای بند بدانهاست. برای بشر اولیه دوران ویکتورین قوزک پای یک زن، محرک کفایت کننده ای بود. در حالی که یک مرد امروزی جز با دست یافتن به مقصود نهایی به هیچ ترتیب تحریکی نشان نمی دهد. این امر کاملاً مربوط به مدل لباس خانم هاست. اگرعریانی قوزک مد بود همان کافی بود که مرد را تهییج کند و زنها هم مجبور بودند همانطوری که در بعضی از قبایل بربری مجبورند که از لباس پوشیدن به عنوان وسیله ای که خود را از نظر جنسی جالب توجه نمایند استفاده کنند. درست نظیر چنین ملاحظاتی در مورد ادبیات و تصاویر نیز صدق می کند. آنچه در زمان بشر ویکتورین محرک بود در مردان دوره ای نسبتاً آزادتر کاملاً بی اثر بود.[44]
ممکن است برخی این شبهه را وارد نمایند که رعایت حجاب و به عبارتی رعایت حریم بین زن و مرد باعث افزایش اشتیاق و التهاب آن دو به یکدیگر گردد. در این باره "راسل" می گوید": عطش روحی در مسائل جنسی، غیر از حرارت جسمی است؛آنچه با ارضاء، تسکین می یابد حرارت جسمی است نه عطش روحی". "شهید مطهری "در توضیح این مطلب میگوید: " حاجتهای طبیعی دو رقم است: یک نوع حاجتهای محدود و سطحی است مثل خوردن و خوابیدن. در این نوع از حاجتها همین که ظرفیت غریزه اشباع و حاجت جسمانی مرتفع گردد، رغبت انسان هم از بین می رود و حتی ممکن است به تنفّر و انزجار مبدّل گردد، ولی یک نوع دیگر از نیازهای طبیعی عمیق و دریا صفت و هیجان پذیر است، مانند پول پرستی و جاه پرستی. غریزۀ جنسی دارای دو جنبه است. از نظر حرارت جسمی، از نوع اول است ولی از نظر تمایل روحی دو جنس به یکدیگر، چنین نیست. بدین لحاظ پروردگار عالم تمایل و گرایش به پوشش – به ویژه در مورد اعضای تناسلی- را در نهاد انسانها به ودیعت گذارده است تا غرایز شهوانی فقط در مسیر صحیح خود، به کار گرفته شود و اسباب فساد و تباهی انسان را فراهم نکند.[45]
طبق روایات اسلامی "شناخت" و "حیا" با هم رابطه ای دو جانبه و متقابل دارند. حجابی که در نتیجۀ شناخت عاید افراد می شود منشایی چون حیا دارد و لذا با ذات و سرشت آنها آمیخته و عجین می گردد و در هیچ زمان و برهه ای نمی توان آن را از انسان جدا کرد. از این رو در روایات اسلامی شرم و حیا را به عنوان چشم عقل و خرد می دانند، چشمی که باعث بینایی و شکوفایی عقل انسانی می شود. از حضرت علی(ع) نقل شده که رسول خدا(ص) فرمود": همانا خدای تعالی خرد را آفرید از نوری که در خزانۀ علمش گذاشته بود و هیچ کس بر آن آگاه نبود نه نبی مرسل و نه فرشتۀ مقرب. پس علم را نفس او، فهم را روح و پارسایی را سر و شرم و حیا را چشم و حکمت را زبان و رحمت را دل او قرار داد. بعد او را پر نمود و نیرومند کرد به ده خصلت که عبارت است از یقین، ایمان، راستی، سکینه، سنگینی، وقار، مدارا، پرهیزکاری، اخلاص، بخشش، قناعت، تسلیم، رضا، شکر. بعد به او فرمود جلو بیا.آمد. بعد امر کرد برگرد.برگشت. به وی امر کرد سخن بگو.چنین سخن گفت: الحمدالله الذی لیس له ضد و لا مثل و لا شبیه و لا کفو و لاعدیل الّذی کل شیء لعظمته خاضع ذلیل" "خدای تعالی فرمود به عزت و جلالم سوگند از تو بهتر موجودی نیافریدم و از تو هم کسی بهتر اطاعت مرا نمی کند و از تو بالاتر و با شرافت تر آفریده ای نیست و نه هم در پیش من از تو عزیزتر ی باشد. به وسیلۀ تو یکتایی من آشکار شود و به واسطۀ تو من پرستش می شوم و به سبب تو مرا بخوانند و نیز امیدواری مردم به من و ترس و بیمشان از من به واسطۀ توست من هم با وجود تو بنده را اختیار می کنم. جزا و پاداش می دهم و مجازات می کنم ".[46]
نتیجه گیری
بنابر آنچه ذکر کردیم حجاب مسلماً جزیی از فطرت انسان است و هرچه فطری باشد، غریزه انسانی خود به خود و بدون تعلیم در پی آن خواهد بود. مردان به لحاظ فعالیت های گسترده اجتماعی که با هدف کسب معاش داشتند ناگزیر بخش هایی از اندامشان بدون پوشش می ماند ولی بخش هایی را همیشه می پوشاندند. حتی بردگانی که حق لباس نداشتند به اندازه سترعورت پوشش داشتند و در هیچ ملت، نژاد، قوم، آیین و تاریخی مردان کاملاً برهنه وجود نداشتند، نقاشی های انسان های اولیه غارنشین و نقوش حکاکی شده بر کتیبه ها بهترین گواه و سند این مدعاست. گرچه زنان نیز همانند مردان حجاب در فطرتشان سرشته شده ولی به جهت یک خصلت ارزنده دیگر که در وجود زن به ودیعت نهاده شده یعنی حیا و عفت، پوشش و حجاب زن اضعاف مرد است. زن ها علاوه بر موها و تمامی بدن حتی صورتشان را می پوشاندند. امروزه نیز حداقل حجاب برای زنان به همان میزانی است که ممانعتی برای فعالیت های اجتماعی آنان ایجاد نکند و در جوامع پیشرفته امروزی شاهدیم زنان بدون تبرّج و خود نمایی با پوشش مناسب در مناصب اجتماعی به راحتی و آزادانه فعالیت می کنند.
تلاقی فطرت و حیا در زنان مسلمان که پیرو طینت پاک و الهی خویش هستند منتج به آگاهی و شناخت می شود. یعنی حجاب و پوششی که زن از سر آگاهی و معرفت برگزیده نه از روی اجبار و اکراه. به تعبیر بهتر زنان زمانی که از فطرت و آفرینش خویش آگاهی و معرفت لازم را کسب کردند حجاب را برای حفظ ارزشهای والای انسانی خویش به عنوان ریحانه جهان شگفت برگزیدند. در تاریخ گذشته سرزمین های متمدن قدیم تا امروز در جوامع بشری کمتر دیده شده است که در جامعه ای زنان را وادار به پوشش و حفظ حجاب کنند. بلکه برعکس هرچه به معرفت زنان نسبت به فطرتشان افزوده شده به جذابیت های فطری خویش بیشتر پی برده اند و در مقابل، احساس نیاز مردان را جهت تکامل خویش حس کرده اند، لذا متوجه شدند پوشش و حجاب نه تنها چیزی از زیبایی های فطری و جاذبه های جنسی آنان نمی کاهد بلکه ارزشمندی آن را نزد جنس مخالف (مرد) دوچندان می کند. حتی در جامعه امروزی هرچه زن دیریابتر باشد نزد مرد عزیزتر و گرامی تر و هرچه عریان تر و در دسترس تر باشد بی ارزش تر و خوارتر است.
[1] لاری،1364، ص3
[2] رهنما کرمانشاهی،1359،ص8
[3] ویل دورانت،1371،ج12،ص30
[4] پاک نژاد ، 1364،ص27
[5] همان ص 30
[6] شجاعی،1388،ص13
[7] بقره، 156
[8] القیامه، 5
[9] صاحبی،1367،ص246
[10] حداد عادل،1374،ص 68
[11] امام خمینی ، 1368،ص 179
[12] قصص،23 و 24
[13] صاحبی، 1367، ص251
[14] اعراف،20
[15] اعراف،22
[16] اعراف، 27
[17] اعراف،20
[18] اعراف،22
[19] مهدیزاده،1382 : 42
[20] شفیعی سروستانی،1387، 308
[21] جاوید، 1388، ص3
[22] جاوید،1388،ص2
[23] مطهری ، 1374،ص70
[24] محمدی آشنانی،1373،ص 26 و 27
[25] دیلمی، 1396،ص267
[26] آشنانی ،1373،ص28
[27] مجلسی،1403،ج 20،ص240
[28] ویل دورانت،1371،ص240
[29] آشنانی، 1373،ص178
[30] شجاعی،1388،ص90
[31] آشنانی،1373،ص27
[32] تونرویل کاکس،1373،ص5
[33] آشنانی،1373،ص29
[34] مطهری، 1369، ص 55
[35] نهج البلاغه، خطبه 218
[36] مائده، 16
[37] پورسیدآقایی،1376،ص18
[38] اکبری، 1377،ص26
[39] امام خمینی، بی تا، ص234
[40] حسینیان،1372،ص48
[41] شجاعی،1388،ص87
[42] مهدی زاده،1382،ص47
[43] پور سیدآقایی،1376،ص20
[44] رابرت اکنر،1350،ص15
[45] آشنانی،1373،ص 15 و 16
[46] دیلمی،1396،ص459