سیر عبرت آموز تحول یک جامعه (غدیر ، سقیفه ، فاطمیه)

نوع مقاله : مقاله علمی

نویسنده

چکیده

تاریخ، درس عبرت انسان هاست که بارها توسط علمای اسلام مورد هشدار و توجه مردم قرار گرفته است. بررسی تاریخ پر فراز و نشیب جامعه اسلامی سراسر از درس های روشنگرانه است. بررسی وقایع صدر اسلام و بازه زمانی غدیر تا فاطمیه بی شک پر از تلاظم و درس آموز است و بر هر مسلمانی تعمق دقیق به دور از قضاوت عجولانه در مورد آن فرض است. مقاله حاضر با مدد منابع کتابخانه ای به شیوه ی تحلیلی توصیفی می کوشد که وقایع غدیر، سقیفه و فاطمیه را از منابع عامه و شیعه بازگو کند. یافته های مقاله تاکیدات روشن پیامبر اکرم  در فرصت ها متعدد بر مسئله جانشینی و ولایت امیر المومنین علیهم السلام، انحراف جامعه اسلامی پس از رحلت نبی مکرم اسلام و قیام حضرت زهرا سلام الله علیها برا صیانت از مسیر مستقیم جامعه اسلامی و ایراد خطبه روشنگرانه و اقدامات عملی ایشان تا پای شهادت مظلومانه ایشان است.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

با بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وعده ارسال پیامبر خاتم و دین خاتم محقق شد. اسلام آیین جاودانه ای معرفی شد که سعادت انسان را تا ابد تضمین خواهد کرد . حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم با تحمل مشقت های بسیار در طی 23 سال دین اسلام  را به مردم نقاط مختلف جهان ابلاغ کرد و برای هدایت ایشان با تمام توان و سرمایه خویش تلاش کرد .در آخرین سال حیات مبارکشان و با ابلاغ عمومی و گسترده ولایت و جانشینی امیرالمومنین علیه السلام دین کامل و نعمت تمام گشت .

تاریخ گواه آن است که با وجود تضمینی که برای ادامه راه هدایت و سعادت با ولایت انسان های کاملی که از جانب خدای متعال منصوب شده بودند ایجاد شده بود ، به فاصله چند ماه پس از واقعه شکوهمند غدیر و تنها چند روز پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه انحراف و سرگشتگی جامعه اسلامی به شهادت دختر بزرگوار پیامبر صلی الله علیه و پاره تن ایشان و خانه نشینی امام و پیشوای راستین مردم منجر شد.

سوال اساسی در طول تاریخ برای همه حق جویان و حقیقت طلبان این بوده است که چرا ؟؟

و این نوشتار بر آن است تا با بررسی مختصر هر سه پرده این اتفاق ناگوار و با کشف چرایی ایجاد این حقیقت تلخ زمینه عبرت آموزی از درس های آن را فراهم آورد. بنابراین در محور اول به غدیر و وجوهی از آن چون پیشینه ابلاغ پیامش ، کیفیت و عکس العمل ها در برابر آن می پردازد. محور دوم به بررسی علل و انگیزه های ایجاد سقیفه پس از رحلت پیامبر ، کیفیت و عکس العمل جامعه در برابر آن اختصاص می یابد و محور سوم به بررسی اقدامات و بیانات فاطمه زهرا سلام الله علیها بعنوان منادی عدالت طلبی و دختر رسول خدا صلی الله علیها  در برابر این انحراف اجتماعی می پردازد.

با امید آن که درسهای تلخ سقیفه و اشک های مستمر فاطمیه به جوانان جامعه اسلامی بصیرت و ولایت مداری بیاموزد و آنان را برای زمینه سازی ظهور منجی عالم بشریت با زبان و عمل چنان مهیا کند که همواره در ذکر اللهم عجل لولیک الفرج باشند.

 

(محور اول) غدیر ، اعلان عمومی جانشینی امیرالمومنین (علیه السلام)

لزوم وجود حاکم و حکومت در اجتماعات انسانی امری بدیهی و مورد قبول همه عقلاء عالم است. اسلام دین جامعی است که انسان را در همه ابعاد فردی و اجتماعی به یک برنامه سعادتمندانه دعوت می نماید. با توجه به این اصل مهم اجتماعی خدای متعال پس از نزول آیین سعادتمندانه زندگی به قلب مقدس پیامبر ، ایشان را به عنوان بهترین و کاملترین انسان ها، ولی و راهنمای مسلمین در مسیر کمال و سعادت معرفی کرد . ایشان در زمان حیات حکومتی، اجتماعی بر پایه احکام و قوانین نجات بخش اسلام تاسیس نمود و قول و فعل ایشان فصل الخطاب مسائل حیاتی جامعه اسلامی محسوب شد.

اما در مورد جانشینی و وصایت پیامبر صلی الله علیه و آله شیعه و عامه دیدگاه متفاوتی دارند. اهل سنت خلافت را یک مقام عادى مى‏دانند و مى‏گویند: خلیفه آن است که زمام امور مسلمان‏ها را به دست گرفته و جامعه اسلامى را اداره کند. ولی شیعه معتقد است : همان‏طورى که مقام نبوت یک منصب الهى و آسمانى است (با تعیین مردم نیست) ، خلافت هم به اختیار مردم، حتى به اختیار شخص پیغمبر هم نیست، بلکه یک مقام الهى و آسمانى است. پس، باید خلیفه با تعیین خدا و پیغمبر تعیین شود، خلیفه مسلمین باید معصوم بوده و به تمامى نیازهاى بشر دانا و بصیر باشد. لذا شیعه عقیده دارد که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله به دستور خدای متعال، امیرالمومنین على علیه السلام را به مقام ولایت نصب کرده و از مردم بیعت گرفت.

پیشینه ابلاغ پیام غدیر

رسول اکرم صلى الله علیه و آله از روز بعثت تا وفات، در موارد زیاد و زمان‏هاى مختلف، بصورت مستقیم و غیر مستقیم درباره خلافت امام على علیه السلام سخن گفتند. زیرا که واضح است خلافت از روز بعثت لازمه هدایت انسان ها بوده و پیامبر در هر مقام مناسبى، این فرض الهى را به مردم ابلاغ مى‏کرده است، تا این‏که 18 ذی الحجه سال حجه الوداع به دستور خدای متعال در میان جماعت انبوه، بیعت عمومى به عمل آمد. در ادامه به نمونه هایی از این اعلان ها اشاره می کنیم :

داستان یوم الانذار و معین شدن جانشین پیامبر (ص) در آغاز رسالت

بنا بر گزارش های معتبر تاریخی در اوایل بعثت و زمانی که دعوت پیامبر علنی نشده بود آیه شریفه « و انذر عشیرتک الاقربین : خویشاوندان نزدیکت را انذار کن »[1] نازل شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بنا به دستور آیه در جمع عده ای از اقربا و خویشاوندان خود اعلام دعوت کرد . ابولهب که عموى پیغمبر بود تا این جمله را شنید عصبانى و ناراحت شد و جلسه را بهم زد. پیغمبر اکرم براى بار دوم به امام على علیه السلام دستور تشکیل جلسه را داد. شخص امیرالمؤمنین که راوى این جریان است. مى‏فرماید: اینها حدودچهل‏نفر بودند یا یکى کم یا یکى زیاد. دفعه دوم پیغمبر اکرم به آنها فرمود: هرکسى از شما که اول دعوت مرا بپذیرد، وصى، وزیر و جانشین من خواهد بود. غیر از على علیه السلام احدى جواب مثبت نداد و هرچند بار که پیغمبر اعلام کرد، على علیه السلام از جا بلند شد. در آخر پیغمبر فرمود: بعد از من تو وصى و وزیر و خلیفه من خواهى بود.»[2]

 علامه طباطبایی رحمه الله علیه در برداشتی از داستان یوم الانذار آورده اند که بنا بر قصه تاریخی یوم الانذار روشن می شود : « خلافت امیرالمؤمنین على علیه السلام، از روز بعثت توأم با نبوت اظهار شده، و اختصاص به روز غدیر ندارد، گویى که اساس رسالت پس از توحید، نبوت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ولایت على علیه السلام بوده است‏».[3]

نزول آیه ولایت در شأن امیرالمومنین علیه السلام

آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ‏ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» از جمله آیات دال بر ولایت امیرالمومنین است که بر قلب پیامبر اسلام صلی الله علیه نازل و به مردم ابلاغ شد. اجماع نظر این است که آیه فوق در مورد على علیه السلام نازل شده است . در صحاح ششگانه عامه آمده است : هنگامى که على علیه السلام انگشترى خود را در حضور صحابه به فرد تنگدستى بخشید، آیه مذکور نازل شد. مولف کتاب دلائل الصدق در دلالت این آیه بر ولایت امیرالمومنین آورده است : « مراد از ولى، تصرف کننده است. و خداوند در این آیه حقّ تصرف را براى خود اثبات فرموده است و پیامبر خویش و امیر المؤمنین علیه السلام را نیز در آن شریک ساخته است. از آنجا که ولایت خدا همه جانبه و فراگیر است ولایت پیامبر و ولى نیز به همین ترتیب است».[4]

حدیث منزلت ، جانشینی علی علیه السلام در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه

دلیل دیگری که بر وصایت و ولایت امیرالمومنین علیه السلام دلالت دارد. و پیش از غدیر به مردم ابلاغ شده بود؛ حدیث منزلت است. پیغمبر اکرم هنگامى که به غزوه تبوک مى‏رفتند، درباره امام على علیه السلام فرمود:« انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ موسى‏ الّا ا نَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى‏ » نسبت تو به من همان نسبتى است که هارون به موسى داشت به استثناى نبوت. بنابر نقل تاریخ رسول اکرم در این سفر امام على علیه السلام را با خود نبرد و به عنوان جانشین خودش در مدینه قرار داد و زمانی که على علیه السلام از اینکه در مدینه بماند اندوهگین شد و فرمود :یا رسول‏اللَّه! شما مرا اینجا مى‏گذارید در ردیف زنها و بچه‏ها و با خود نمى‏برید؟ پیغمبر (ص) در جواب فرمود: اما تَرْضى‏ انْ تَکونَ‏ یا: انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ موسى‏ الّا ا نَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى‏ .... شهید مطهری رحمه الله علیه در توضیح این جمله پیامبر صلی الله علیه با استفاده از آیات قرآن می نویسد : « وقتى پیغمبر مى‏گوید: انْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ موسى‏ مى‏خواهد بگوید همان نسبتى را که هارون به موسى داشت و همه از طریق قرآن مى‏دانند (وزیرش بود، پشتش به او محکم بود، شریک در کارش بود و جانشین او در قومش بود)، تو با من دارى‏ الّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى‏ به استثناى نبوت. اگر الّا ا نَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى‏ نبود، مى‏گفتیم اینجا پیغمبر نظرش به یک امر از امور و به یک شباهت بالخصوصى است اما وقتى نبوت را استثناء مى‏کند، کأنه مى‏خواهد بگوید در جمیع شؤون (البته شؤون اجتماعى نه شؤون طبیعى که هارون برادر طبیعى موسى بود، تو هم برادر طبیعى من هستى!) این نسبت برقرار است؛ نسبتى که هارون از ناحیه خدا در جمیع شؤون الهى به موسى داشت تو نسبت به من دارى.»[5]

لذا حدیث منزلت دلالت روشنی بر مقام وصایت و جانشینی امیرالمومنین علیه السلام دارد که بارها توسط شخص پیامبر اسلام بر مسلمین تبیین گشت.

غدیر ، اعلان عمومی شیوه حکومت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

پیامبر اسلام صلی الله علیه در آخرین سال حیات مبارک خویش با نزول آیه شریفه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ : اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل مى‏شود به مردم برسان و اگر این کار را انجام ندهى، رسالت او را به پایان نرسانده‏اى»[6] ماموریت یافت که جانشینی و وصایت و امامت امیرالمومنین علی علیه السلام را بصورت عمومی به مردم ابلاغ کنند تا نعمت هدایت بر مردم تمام و دین اسلام با جانشینی ایشان و فرزندانشان کامل گردد. بنابراین در سال دهم هجرت براى انجام «حجه الوداع» که آخرین حج آن حضرت بود، عازم مکه گردید و پس از انجام مراسم حج و دادن رهنمودها و تعلیمات لازم به مردم، راه مدینه را در پیش گرفت. در میان راه در محلى به نام‏ غدیرخم‏ دستور داد تا قافله را از حرکت باز داشتند و در میان صد و بیست هزار نفر حاجى که از گوشه و کنار شبه جزیره العرب جمع شده بودند، دست امام على علیه السلام را گرفته و بلند نمود و به طور صریح ولایت و جانشینى آن حضرت را به همه اعلام داشت.

علامه طباطبایی رحمه الله علیه درباره دلالت صریح واقعه غدیر بر امامت علی علیه السلام می آورد :« با این اقدام، مسئله والى در جامعه اسلامى که ولایت امور مسلمین را داشته باشد و از کتاب و سنت نگهبانى و از معارف و قوانین دینى نگهدارى کند، حل شد و حکم آیه شریفه اجرا گردید».[7]

عکس العمل های اجتماعی در برابر واقعه غدیر

با اعلام رسمی و گسترده ولایت و امامت امیرالمومنین علی علیه السلام از سوی خدای متعال در روز عید غدیر عکس العمل های متفاوتی به این خبر صورت گرفت.

الف) صراحت در روی برگرداندن از حکم الهی و هلاکت 

از امام جعفر صادق از امام على علیه السّلام‏  حکایت است : « وقتى در روز غدیر خم، رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله مرا به جانشینى‏ نصب کرد و فرمود: « ایّها النّاس من کنت مولاه فعلىّ مولاه » این خبر در اطراف و اکناف منتشر شد. نعمان بن حرث فهرى وقتى خبر غدیر را شنید به نزد رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله آمد و گفت: یا محمد! ما را امر کردى بگوییم لا اله الّا اللَّه و انّ محمّداً رسول اللَّه. تو را اطاعت کردیم. آن گاه دستور دادى جهاد و حج و نماز و زکات و روزه به جاى آوریم همه اینها را قبول کردیم، ولى تو به این همه راضى نشدى، سپس این غلام (على بن ابى طالب علیه السّلام) را به عنوان جانشین خود نصب کردى و گفتى: من کنت مولاه فهذا مولاه  !!! امّا از تو سؤالى مى‏کنم. آیا این کار از طرف توست یا از جانب خداى تو؟ مصطفى صلى اللَّه علیه و آله دوبار تکرار فرمود: به آن خدایى که غیر او معبودى نیست انتخاب على علیه السّلام از جانب خداى بى‏همتا بود. نعمان از نزد رسول اللَّه بازگشت، در حالى که عصبانى و ناراضى بود و با خود مى‏گفت: خدایا اگر این کار و نصب على علیه السّلام بر حق است. مرا طاقت پذیرش آن نیست از آسمان سنگى یا عذابى دردناک بر من بفرست . بی درنگ خداى جبّار سنگى آتشین بر سرش کوبید و هلاکش کرد. آن گاه آیه‏ « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ‏ »[8] بر نبى صلى اللَّه علیه و آله نازل شد ».[9]

ب‌)   اعتراف و تسلیم در برابر حکم الهی و تبریک به امیرمومنان علیه السلام

عده ای نیز چون صراحت و قطعیت این حکم را از جانب خدای متعال دریافتند امامت امیرالمومنین پذیرفتند و با حضور در خدمت ایشان پس از تبریک این مقام الهی با ایشان بیعت نمودند. در احادیث متواتر مربوط به واقعه غدیر آمده است :« چون رسول خدا صلی الله علیه از خطابه و معرفى على علیه السلام فارغ شد هنگام ظهر بود. از منبر به زیر آمده دو رکعت نماز گزارد. مؤذن براى نماز جماعت مردم را دعوت کرد. رسول خدا صلی الله علیه نماز ظهر را بجماعت بجا آورد و در خیمه خود آرام گرفت و دستور داد على علیه السلام در خیمه خود که برابر با سراپرده او بود بنشیند و به مسلمانان فرمان داد تا دسته دسته بر امام على علیه السلام وارد شوند و به وى مبارکباد بگویند و بعنوان امیر المؤمنینى باو سلام کنند . مسلمانان حسب الامر مى‏آمدند و به ایشان تهنیت گفته و بنام امارت بر وى سلام می کردند. سپس به زنان خود و سایر زنان دستور بیعت داد. ایشان نیز دستور پیامبر به امیرالمومنین به همین عنوان تبریک گفته و سلام کردند.

در میان مردمى که عرض تبریک مى‏نمودند عمر بن خطاب از همه بیشتر تبریکات مفصل خود را به عرض رسانیده و زیاده از اندازه اظهار خرسندى مى‏نمود و با این جمله تبریک گفت «بخ‏ بخ‏» لک یا على اصبحت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنه آفرین بر تو و گوارا باد ترا اى على که آقاى من و تمام زن و مرد مؤمن گردیدى.»[10]

علمای اسلام تبریک روز غدیر را دلیلی بر وضوح امامت و جانشینی امیرمومنان نزد مردم دانسته اند و گفته اند: « بدیهى است که تهنیت عامه صحابه و زنان پیامبر بحکم جناب سید المرسلین صلى اللَّه علیه و آله بعد نشستن جناب امیر المؤمنین علیه السّلام در خیمه خاص دلیل واضح است بر آنکه آنچه در روز غدیر واقع شده عقد امامت بود، چرا که متصور نمى‏شود که این تهنیت عامه باهتمام تمام، و امر جناب خیر الانام به آن، بعد از نشستن جناب امیر المؤمنین علیه السّلام در خیمه خاص، براى صرف این معنى بوده که آن حضرت صلى اللَّه علیه و آله و سلم وجوب محبت جناب امیر المؤمنین علیه السّلام بیان نموده که این معنى اختصاص به آنجناب نداشته، و بارها براى جمیع صحابه على العموم، و براى بسیارى از ایشان بالخصوص، حسب روایات گذشته ثابت شده، و هرگز مثل این تهنیت براى ایشان واقع نشده است».[11]

ت‌)   سکوت و همراهی منافقان با جمعیت در روز غدیر

با وجود اعتراف و تبریک مردم و حتی صحابه پیامبر صلی الله علیه با عنوان امامت بر علی علیه السلام در روز عید غدیر تاریخ و عمل عده ای از آنان نشان داد که در غدیر نه از سر عقیده و یقین بلکه برای همراهی با جمع و حفظ ظاهر ، ندای بخ بخ سر داده و صلاح ظاهر خود را حفظ کرده اند. همین ها در ایام رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه به تشکیل سقیفه همت کردند و ادعای خلافت نمودند و حتی بر این مسند به ناحق تکیه زدند و امیرالمومنین به همین تبریکات برای ایشان استشهاد کرد و حضرت زهرا سلام الله علیها نیز در خطبه فدک به کارشکنی و نفاق عده ای حتی در زمان حیات پیامبر اشاره می فرمایند : « و هذا بعد وفاته  شبیه بما بغی له من الغوائل فی حیاته : این خیانتی که شما بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه مرتکب شدید نظیر همان قائله هایی است که در زمان حیات پیامبر انجام می دادید. این عبارت حضرت روشن می کند این کارها تازگی ندارد و این گروه قبلا هم غائله درست می کرده اند. غائله نوعی از توطئه است ... یعنی شما سابقه دار هستید و من شما را از قبل می شناسم ... توطئه های بسیاری علیه پیامبر صورت گرفت. شاید آخرین آن ها رم دادن مرکب ایشان بود که برخی در آن دست داشتند».[12]

محور دوم) سقیفه، بروز نفاق و تزویر در جامعه اسلامی در فاصله چند ساعت پس از رحلت پیامبر

پس از آن که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله رحلت فرمود ، امام على علیه السلام و بنى‏هاشم و عده‏اى در خانه مشغول تجهیز و تکفین ایشان شدند. همزمان با حزن و اندوه اهلبیت علیهم السلام در غم رحلت جانسوز پیامبر صلی الله علیه و آله عده ای از فرصت طلبان به تشکیل جمعی به نام سقیفه پرداخته و به بهانه پرهیز از فتنه در پی ارضاء قدرت طلبی و سودجویی خود برآمدند. حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه خویش این رفتار زننده را چنین توصیف می فرماید : « وَ أَوْرَدْتُمُوهَا غَیْرَ شُرْبِکُمْ بِدَاراً ، زَعَمْتُمْ‏ خَوْفَ‏ الْفِتْنَةِ»[13]

حاج اقا مجتبی تهرانی در شرح این جمله حضرت آورده اند : « شما خوف از فتنه را بهانه کردید تا سقیفه را تشکیل دهید در حالی که خوف از فتنه اصلا معنا نداشت. زیرا با پیش بینی پیامبر صلی الله علیه و آله و واقعه غدیر تکلیف همه روشن بود و اصلا جای نگرانی نبود... حضرت می خواهد بگوید خوف از فتنه بهانه ای بیش نبود. شما می خواستید خلافت را غصب کنید و برای فریب دیگران که از زد و بندهای پشت پرده بی خبر بودند ، خوف از فتنه را بهانه کردید تا به اهداف شومتان برسید و عملتان را مشروع جلوه دهید».[14]

علل و انگیزه ها ی رهبران سقیفه

سقیفه و اتفاقاتی که در عرض چند ساعت پس از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و حتی پیش از تدفین پیکر مبارک ایشان افتاد اتفاقاتی بدون زمینه چینی و مقدمه نبود. تاریخ شواهدی مبنی بر فرصت جویی عده ای از منافقان برای ایجاد خلل در مسیر روشن هدایت الهی ارائه می کند. فرصتی که با رحلت پیامبر برایشان فراهم شد و آنان برای از دست نرفتن آن حتی از ادای احترام به پیکر پیامبر چشم پوشیدند و ننگین ترین بهره برداری ها را در جهت کسب منافع خود انجام دادند.

علامه طباطبایی رحمه الله علیه علل بروز نفاق در سقیفه را چنین بر می شمارند :

الف)  نژاد پرستی و قومیت گرایی قریش

علامه طباطبایی رحمه الله علیه در بیان شواهد تاریخی این امر آورده اند : « تاریخ به ما نشان مى‏دهد که قریش همیشه با بنى‏هاشم بد بود، و حتى در حال حیات پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله هم با صراحت و کنایه و اشاره آنها را اذیّت مى‏کردند. کار به جایى کشید که روزى پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: عده‏اى هستند که مرا درباره اهل بیتم اذیّت مى‏کنند، پس انصار قیام کرده و مسلح حاضر به جنگ شدند. و از «محب طبرى» و «بزاز» نقل کرده که روزى قریش بر بنى‏هاشم عیب‏جویى کرده و گفتند: درخت گاهى در مزبله مى‏روید (یعنى پیغمبر از بنى‏هاشم درآمده است) و حضرت رسول صلى الله علیه و آله غضبناک شدند. روى همین اصل قهراً قریش از خلافت بنى‏هاشم، خوش‏وقت نبودند و مى‏کوشیدند که خلافت را از بنى‏هاشم بگیرند. عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب‏ الامام على‏ گوید: همان حسدى که قریش با پیغمبر داشتند، با على بن ابى‏طالب علیه السلام اعمال کردند.

با این شواهد مى‏توان ادعا کرد که قریش که به «مهاجرین» معروف بودند، با امیرالمؤمنین على علیه السلام و بنى‏هاشم دشمن و با زبان و اشاره اذیّتشان مى‏کردند.

ب) سازش ناپذیری امیرالمومنین علیه السلام در برپایی حق

مردم، بالخصوص «مهاجرین» مى‏دانستند که على علیه السلام در اجراى احکام مسامحه و گذشت ندارد، و اهل سازش و نرمش نیست و اگر روى کار بیاید، برایشان دشوار خواهد بود. عمر خود به این موضوع تصریح کرده و مى‏گوید : به خدا اگر على زمامدار مسلمان‏ها شود، آنها را به راه راست وامى‏دارد. و مردم را به حق مؤاخذه مى‏کند که تلخ است، و قهراً علیه او قیام خواهند کرد. فاطمه زهرا علیها السلام هم به همین اشاره فرموده است.

ج) حمایت و پشتیبانی علنی بنی امیه از جریان پنهان نفاق در جامعه اسلامی

پس از فتح مکه، که بنى‏امیه، بالخصوص معاویه و پدرش و برادرش و جمعى از مشرکین مکه، داخل در اسلام شدند، یک حزب اموى مرموز در مرکز اسلامى تشکیل و به حزب منافقین پیوستند که دسته‏جمعى علیه بنى‏هاشم براى به دست آوردن‏ خلافت کوشیدند.

براى پیدا کردن مسبّبین یک پدیده، باید آنهایى را در نظر گرفت که کار به نفع آنها تمام شده و روى کار آمده‏اند. بنابراین، ما هم در جریان سقیفه باید عمّال و کارگردانان «دولت جدید» را در نظر گرفته چگونگى ماجرا را بررسى کنیم: بدون شک «یزیدبن ابى‏سفیان» و «خالد» و «ابوعبیده» و «سعد بن ابى وقاص» و «معاویه» و «ضراربن الازور» و امثال اینها در لشکر شام و عراق، و «ابوبکر» و «عمر» و «عثمان» و «معاذ» و امثال اینها- که غالباً از مهاجرین و از قریش هستند- از این ماجرا سود بردند، پس مسبب جریان سقیفه هم اینها بودند که گویا قبلًا توطئه را چیده و تصمیمات لازمه را گرفته بودند، و در سقیفه روى برنامه منظم و معینى کار مى‏کردند. على علیه السلام در روزى که او را در مقابل ابوبکر براى بیعت آورده بودند رو به عمر کرده و فرمود: شیر را بدوش نصفش مال توست، امروز براى ابوبکر بیعت بگیر تا فردا آن را به تو برگرداند.[15]

د‌)      سقیفه ، جلسه فوری منافقین برای تعیین سرنوشت جامعه اسلامی!!!

پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله از دنیا رفت، على علیه السلام و بنى‏هاشم و عده‏اى در خانه مشغول تجهیز و تکفین بودند. غالب «مهاجرین» و عده ای از «انصار» دور ابوبکر جمع شدند و با عجله رو به سقیفه بنى ساعده آمدند. جمعى از انصار در اطراف سعدبن عباده بودند، گفت‏وگو شروع شد، پس از نطق‏ها و خطابه‏ها!، عمر بدون مشورت و انتخاب، دست ابوبکر را گرفت و با هم تعارف مى‏کردند که کدام یک خلیفه شود . بالاخره، عمر با ابوبکر بیعت کرد و بشیربن سعد و زیدبن ثابت میان انصار سخن گفتند و مردم را به بیعت ابوبکر دعوت، و سرانجام غالب مهاجرین و انصار دست بیعت دادند و کار تعیین خلیفه بدین منوال تمام شد.

از همه شواهد مى‏فهمیم که انصار- جز چند نفر معدود از آنها- در این قضیه شرکت نداشتند و فقط قریش این کار را کردند. گاهى جوان بودن على علیه السلام را دست‏آویز قرار مى‏دادند، و گاهى مى‏گفتند خلافت و نبوت در یک جا جمع نمى‏شود، ولى حقیقت مطلب همان بود که عمر گفت: قریش نمى‏تواند على را در آن مقام ببیند و بس‏ ... ولى به هر نحوى بود، مهاجرین خلافت را از اهل بیت گرفتند. و خصوصیات محیط نیز با آنها موافقت کرد، یعنى مرتدین یمامه، یمن و بحرین، اوضاع جامعه اسلامى را به قدرى وخیم نمودند که شیعه و بالاخص على علیه السلام، از اختلاف داخلى ترسیدند، زیرا ممکن بود که در این شرایط دشمنان اسلام از فرصت استفاده کرده و به مدینه ریخته و کار اسلام را یک‏سره کنند. علاوه بر اینها، بنى‏هاشم مردان فعال و کارى نداشتند که بتوانند در مقابل اوضاع آشفته و درهم و برهم مقاومت نموده، و بر آن مسلّط شوند و بالأخره قضایا بر وفق آرمان یک عده تمام شد، ولى عواقب نامطلوب آن دامن‏گیر عموم گردید.[16]

ذ‌)      عکس العمل های اجتماعی در برابر سقیفه

در زمانی که امام على علیه السلام و یاران او سرگرم سوگوارى و تجهیز و تکفین پیکر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بودند ، اکثریت مشغول فعالیت براى خلافت بودند؛ در نتیجه شیعه در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند . چون وضع موجود جامعه اسلام نیز اجازه مبارزه نمى‏داد که اختلاف داخلى ایجاد شود با گفتار حکیمانه ، مردم را از کرده نابهنگام و جاهلانه ‏ترساندند و عواقب وخیم و شوم کارشان را بیان مى‏کردند.

الف) رفتار و گفتار امام على علیه السلام

على علیه السلام مهاجرین را مخاطب ساخته و فرمود: « خدا را خدا را اى جمعیت مهاجران، سلطنت محمد (ص) در میان عربها را از خانه و درون اطاقش خارج نکرده به خانه و اطاقتان نبرید و خانواده‏اش را از حقشان محروم نکنید، به خدا قسم اى گروه مهاجران ما سزاوارترین مردم نسبت به آن هستیم، زیرا ما اهل بیت اوئیم و از همه شما شایسته‏تر به این کاریم، سوگند به خدا قرائت کننده کتاب خدا، فقیه در احکام دین، دانا به سنن رسول خدا، آگاه به امور مردم، باز دارنده آنان از کارهاى زشت، برقرار کننده عدالت اجتماعى در میان آنان مائیم، از هواى نفس پیروى نکنید که از راه خدا باز خواهید ماند و از حق و حقیقت دورتر خواهید شد.... بشیر بن سعد انصارى گفت: «اى على اگر انصار این سخن را پیش از بیعتشان با ابو بکر از شما شنیده بودند، هیچ گاه در بیعت کردن با تو کوتاهى نمى‏کردند»[17] ، اما افسوس که در پی جبران اشتباهشان بر نیامدند و امیرالمومنین همچنان تنها ماند. شهید مطهری رحمه الله علیه در توصیف عملکرد امیرالمومنین در برابر جریان سقیفه می نویسند : على علیه السلام راه و روشى بسیار منطقى و معقول که شایسته‏ بزرگوارى مانند او بود اتخاذ کرد. او براى احقاق حق خود از هیچ کوششى خوددارى نکرد، همه امکانات خود را به کار برد که اصل امامت را احیا کند، اما هرگز از شعار «یا همه یا هیچ» پیروى نکرد. برعکس، اصل «ما لایدرک کلّه لایترک کلّه» را مبناى کار خویش قرار داد.

على در برابر ربایندگان‏ حقش‏ قیام نکرد و قیام نکردنش اضطرارى نبود، بلکه کارى حساب‏شده و انتخاب ‏شده بود. او از مرگ بیم نداشت... کشته شدن در راه خدا منتهاى آرزوى او بود... على در حساب صحیحش بدین نکته رسیده بود که مصلحت اسلام در آن شرایط، ترک قیام و بلکه همگامى و همکارى است. خود کراراً به این مطلب تصریح مى‏کند. در یکى از نامه‏هاى خود به مالک‏اشتر (نامه 62 از نامه‏هاى‏ نهج‏البلاغه‏) مى‏نویسد: فَأمْسَکْتُ یَدى حَتّى‏ رَأیْتُ راجِعَةَ النّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْاسْلامِ، یَدْعونَ الى‏ مَحْقِ دینِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَخَشیتُ انْ لَمْ‏انْصُرِ الْاسْلامَ وَ اهْلَهُ انْ ارى‏ فیهِ ثَلْماً اوْ هَدْماً تَکونُ الْمُصِیْبَةُ بِهِ عَلَىَّ اعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلایَتِکُمُ الَّتى انَّما هِىَ مَتاعُ ایّامٍ قَلائِلَ. من اول دست خود را پس کشیدم، تا دیدم گروهى از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودى دین محمد صلى الله علیه و آله دعوت مى‏کنند. پس ترسیدم که اگر به یارى اسلام و مسلمین برنخیزم شکاف یا انهدامى در اسلام خواهم دید که مصیبت آن از فوت خلافت چندروزه بسى بیشتر است. و  در شوراى شش نفرى پس از تعیین و انتخاب عثمان به وسیله عبدالرحمن بن عوف، على علیه السلام شکایت و هم آمادگى خود را براى همکارى اینچنین بیان کرد: لَقَدْ عَلِمْتُمْ انّى احَقُّ النّاسِ بِها مِنْ غَیْرى، وَ وَ اللَّهِ لَاسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ امورُ الْمُسْلِمینَ وَ لَمْ‏یَکُنْ فیها جَوْرٌ الّا عَلَىَّ خاصَّةً

شما خود مى‏دانید من از همه براى خلافت شایسته‏ترم، و حال به خدا قسم مادامى که کار مسلمین روبراه باشد و رقیبان من تنها به کنار زدن من قناعت کنند و تنها شخص من مورد ستم واقع شده باشد، مخالفتى نخواهم کرد و تسلیم خواهم بود».[18]

ب) عملکرد شیعیان امیرالمومنین علیه السلام

 پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ماجراى سقیفه‏ و تغییر مسیر «خلافت»، که پیروان برجسته اسلام پیرامون امام على بن ابى‏طالب علیه السلام، نخستین اسلام آورنده و یار و یاور پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله جمع شدند و هسته مرکزى تشیع در وجود مردان عدالت‏خواه و آزاده‏اى چون: ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، حجربن عدى و ... تبلور یافت، درگیرى میان گروه‏هایى که هوادار حکومت وقت بودند و شیعه که هوادار حق مطلق بود، آغاز شد.

چنان‏که تاریخ به ما نشان مى‏دهد: شیعیان امیرالمومنین علیه السلام که جمعی از شخصیت های برجسته صحابه پیامبر صلی الله علیه بودند و هر کدام کارنامه درخشانی از خدمات و فداکاری هایشان در تاریخ اسلام داشتند در مواردى که شرایط ایجاب مى‏کرد و امکانات موجود اجازه مى‏داد از کوشش در جهت بیدارگری فروگذار نکردند. چنان که در تاریخ آمده است : «سلمان برخاست و گفت: «اى ابو بکر، از خدا بترس و از این جایى که نشسته‏اى برخیز، و آن را براى اهلش واگذار که تا روز قیامت به گوارائى از آن استفاده کنند، و دو شمشیر بر سر این امت اختلاف نکنند»[19] و ابن عبّاس در میان سخنرانى خود براى مردم بصره رو به آنان نموده گفت: «اى امّتى که در دین خود گیج و سرگردان شده‏اید، توجّه کنید، اگر آن کس را که خدا مقدّم‏ داشته بود پیش انداخته، و آن کس را که خداوند واپس زده عقب مى‏راندید، و وراثت و ولایت را در همان جایگاهى که خداوند قرار داده مى‏نهادید، هیچ نقصانى در تربیت آنچه خداوند مقرّر فرموده بود پدید نمى‏آمد (هیچ کس از حقّ خود محروم نمى‏ماند) و دوستى از دوستان خدا فقیر و تهیدست نمى‏گشت، و دو نفر در حکم خدا با هم اختلاف نمى‏کردند، و هرگز افراد امّت در باره چیزى از کتاب خدا با هم درگیر نمى‏شدند پس بچشید وبال این تفریط و کوتاهى خود را که بدست خویش انجام داده‏اید، «و بزودى آنان که ستم کردند خواهند دانست که به کدامین سرانجامى دچار خواهند شد».[20]

با همه این تلاش ها شیعه به پیروى از رهبر خود، امام على علیه السلام و در پرتو رهنمودهای ایشان ، با حفظ اصول عقیدتى خود در اطاعت از مولای خود از مبارزه مسلحانه چشم پوشید. چنان که در روایات آمده است : « ابوذر و مقداد و عمار بپا خاستند و به على علیه السّلام عرض کردند: «چه دستور مى‏دهى؟ بخدا قسم اگر امر کنى آنقدر شمشیر مى‏زنیم تا کشته شویم. حضرت فرمود: «خدا شما را رحمت کند، دست نگهدارید و پیمان پیامبر و آنچه شما را بدان وصیّت کرده بیاد بیاورید». آنان هم دست نگه داشتند.[21]


 

(محور دوم) فاطمیه ، مظلومیت بیدارگری ، عدالت طلبی و دفاع از ولایت

پس از سکوت تلخ امیر مومنان علی علیه السلام در برابر انحراف از مسیر حق ، یادگار پیامبر گرامی اسلام حضرت زهرا سلام الله علیها در دفاع از امام و ولی خود به پا خاست و به شیوه های گوناگون برای بیداری مردم تلاش کرد.

حضور در منازل انصار و گفتگو با آنان

حضرت زهرا (س) به عنوان اولین مدافع مقام امامت از هیچ تلاشی برای احقاق حق ولی زمان خویش کوتاهی نفرمود تا جایی که در تاریخ آمده است که على علیه السلام شب‏ها فاطمه را سوار مرکبى نموده، و به خانه‏ها و محافل «انصار» مى‏برد، و یارى مى‏خواست در پاسخ مى‏گفتند: اى دختر پیغمبر! ما با ابوبکر بیعت کرده‏ایم.[22]

ایراد خطبه فدک در مسجد پیامبر ، افشای ریشه های اجتماعی انحراف از مسیر حق

خطبه فدکیه منشور عدالت خواهی حضرت زهرا (س) است. ایشان برای ایراد این خطبه روشنگرانه از بهترین زمان و مکان استفاده می فرماید و با بهترین شرایط یک زن مسلمان وارد عمل می شود.

زمانی که زهرا سلام الله علیها زیر پا گذاشتن و فراموشی احکام الهی و به خطر افتادن دین خدا را دیدند[23]در حلقه گروهی از زنان مدینه به سوی مسجد حرکت و به ایراد خطبه فدک پرداختند.

خطبه ارزشمند فدکیه نشانگر بصیرت والای دختر رسول خدا (ص) و اشراف کامل ایشان به علوم الهی است. خطبه ای که نه تنها مسائل مربوط به فدک را به خوبی بیان و حق اهل بیت علیهم السلام را در آن اثبات می کند بلکه مشتمل بر مضامین بلند اعتقادی است.بیان اصول اعتقادی با بیانی شیوا از توحید گرفته تا نبوت و معاد ، اسرار احکام ، مبارزات و سختی های پیامبر و علی علیهما السلام برای تثبیت دین خدا ، فتنه های دشمنان و منافقان در تمام این زمان ها ، تعیین جانشینی علی علیه السلام از طرف خدا در روز غدیر ، رحلت پیامبر صلی الله علیه و عهد شکنی اصحاب ، غصب خلافت و مخالفت حکم خدا در قرآن ، غصب فدک و مخالفت با آیات صریح قرآن درباره ارث و ... از جمله مطالب این خطبه در نهایت اختصار و اوج استحکام و زیبایی است».[24]

ایشان با حمد الهی و بیان اوضاع رقت بار مردم پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه آنان را به التزام به احکام الهی فرامی خوانند . سپس با لحنی عتاب آلود این چنین به ریشه یابی علت اصلی بی تفاوتی شان نسبت به ولی زمانشان می پردازند:

ظهور و بروز نفاق و همراهی مردم با آن پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه

حضرت زهرا(س) علت انحراف امت را روشن می سازند و نفاق سردمداران سقیفه و محافظه کاری افراد سست ایمان اعلان می کنند. حضرت می فرمایند : «حتى إذا اختار اللّه لنبیه دار أولیائه و محل أنبیائه، ظهرت حسکة النفاق و استهتک جلباب الدین و نطق‏ کاظم‏ الغاوین، و نبغ خامل الآفلین، و هذر فنیق المبطلین، یخطر فی عرصاتکم » یعنی با رحلت پیامبر دشمنی نفاق با شما ظاهر شد و لباس دین را کنار گذاشتیدو در نتیجه گمراهان ساکت جرات نطق پیدا کردند و یاران دین را خانه نشین کردند. فرصت طلبان نیز از فرصت استفاده کرده و  به معرکه آمدند.[25]

اطاعت از شیطان

حضرت زهرا (س) به وسوسه های شیطان و استفاده او از فرصت اشاره می فرمایند و انحراف امت را از مسیر امامت و ولایت اعلام می کنند و می فرمایند: و أطلع الشیطان رأسه من مغرزه صارخا بکم، فوجدکم لدعائه مجیبین‏ : شیطان هم سرش را از مخفی گاه بیرون کشید و مردم را به سوی خود دعوت کرد. شما را دید که دعوت او را اجابت کردید. هنگامی که شیطان دید طرح های شما شیطانی است و در دلهایتان این می گذرد که مسیر امامت را منحرف کنید دریافت که شما جوابگوی او هستید. در حقیقت عمل سقیفه پاسخی بود به ندای شیطان و اجرای طرح های شیطانی.[26]

حب مقام و ریاست

حضرت زهرا (س) به دنیا گرایی و قدرت طلبی سردمداران سقیفه اشاره می فرمایند و رویگردانی مردم از تقوا را هشدار می دهند. ایشان می فرماید : و للعزه فیه ملاحظین . برای  اینکه شما برای رسیدن به پست و مقام دنیوی به او نگاه می کنید . تا پیامبر زنده بود معیار مسئولیت هاتقوا بود اما پس از وفات وی به فکر مناصب و مقامات افتاده اید.[27]


 

توخالی و صرفا دنباله رو

حضرت زهرا (س) به ویژگی بارز مردم منحرف و بی بصیرت زمانش اشاره می کند و آنها را افرادی تو خالی معرفی می کند که بی فکر و تعقل صرفا دنباله رو هستند. ایشان می فرماید: و استنهضکم فوجدکم خفافا : آن گاه شیطان از شما خواست برخیزید و دریافت کرد شما آدم های سبکی هستید یعنی از آدم هایی هستید که از نظر تفکر و تعقل تو خالی و بی شخصیت هستید که اسیر شهوت و غضبید... شیاطین برای اینکه کسی را به دنبال خود بکشند اول توخالی اش می کنند. .. انسان تا تفکر و تعقل دارد ، همان قدرتی که تشکیل دهنده شخصیت انسانی اوست شیطان و شیطان صفتان نمی توانند بر او مسلط شوند.[28]

دشمنی و غضب  در برابر حق

حضرت زهرا(س) به دشمنی  سردمداران سقیفه نسبت به امام علی (ع) توجه کرده و مردم را بدان توجه می دهند و نقطه ضعف مردم در فریب خوردن از شیطان را این مطلب می دانند و می فرمایند: و أحمشکم فألفاکم غضابا : شما را تحریک کرد و دید غضبناک شدید. فهمید که حالا دیگر مطیع او هستید و می تواند هر جنایت و خیانتی را به شما تحمیل کند. شیطان دانست شما در دل با علی علیه السلام دشمنی داشته و قصد انتقام دارید ... لذا شما را در چنین جایگاهی قرار داد و تحریکتان کرد.

حد نشناسی و تجاوز به حریم الهی

حضرت زهرا(س) به عنوان معصومه دوران و عالمه زمان با ظرافت به حق الهی تعیین جانشین پیامبر اشاره می کند و مردم را به انحرافشان هشدار می دهد و می فرماید: فوسمتم غیر إبلکم، و وردتم غیر شربکم‏ : به امری متعرض شدید که اصلا ارتباطی به شما نداشت . حضرت می خواهد بگوید امر تعیین خلیفه مسلمین کاری در شأن شما نبود. رسالت و امامت امری الهی است و نصب الهی لازم دارد . به شما ربطی نداشت که بروید و خلیفه تعیین کنید.[29]

روگرداندن از قرآن

حضرت زهرا(س) مهجوریت قرآن در میان مردم را مورد نکوهش شدید خویش قرار می دهند و مسئله امامت و ولایت امیر المؤمنین علیه السلام را از معارف والای قرآنی می دانند. لذا می فرماید: نبذتموه وراء ظهورکم : به جای این که قرآن را راهنمای خود قرار دهید در مسائل رهبری و امامت که از اهم مسائل است به قرآن توجه نکردید و آن را به پشت سر انداختید.[30]

راحت طلبی زمینه سکوت و بی تفاوتی خواص جامعه در برابر فریاد عدالت خواهی!

 حضرت زهرا(س) راحت طلبی مردم را عامل انحراف ایشان معرفی کرده اند. حضرت پس از بیان جملاتی در نکوهش بی تفاوتی انصار که سابقه همراهی با پیامبر را داشته اند در برابر اقدام عده ی قلیلی از ایشان در غصب خلافت دلیل اصلی این بی تفاوتی را چنین بیان می فرماید:«ألا لا أرى و اللّه إلا أن أخلدتم الى الخفض و رکنتم الى الدعة ...» یعنی شما را می بینم که در راحت طلبی و خوش گذرانی فرو رفته اید ... حضرت در اینجا به آن مساله اصلی که باعث عقب نشینی این گروه شده اشاره می کند . یعنی شما جنگاوران مسیر را عوض و رو به راحت طلبی آورده اید . جاذبه های دنیایی جذبتان کرده و ار فداکاری در راه حق دست برداشته اید... پس راحت طلبی و خوش گذرانی شما زمینه ساز این خیانت شد . شما دیدید که پای اقامه حق ایستادن رنج کشیدن و مکافات دارد تصمیم گرفتید خود را از این تنگنا نجات داده و به راحت طلبی خودتان برسید.[31]

دفاع از حریم ولایت و نکوهش سستی مردم در دفاع از دین در بستر شهادت

 دفاع حضرت زهرا (س) از مقام ولایت تا بستر شهادت تداوم داشت. فاطمه زهرا علیها السلام هنگامى که در بستر شهادت  افتاده بود، به عده‏اى از زن‏هاى مهاجرین و انصار، که به عیادتش آمده بودند فرمود: واى به حالشان! چگونه خلافت را جابجا کردند، و آن را از بنیان استوار کوههاى ثابت خاندان رسالت، بر گردانیده و دور ساختند، و از پایه‏هاى استوار نبوّت و منزلگاه وحى و جبرئیل امین جدا کردند، و آن کس (علىّ علیه السّلام) را که در امر دنیا و دین ماهر و متخصّص بود کنار زدند و از حقّش محروم نمودند؟! آگاه باشید این کار زیانى است آشکار! این چه انتقامى بود که از ابو الحسن کشیدند و با این کیفر خونبهاى خونهاى مشرکین را که بدست او ریخته شده بود، پرداختند؟! به خدا سوگند (علىّ را) دستخوش انتقام و کینه‏توزى نساختند، مگر از ترس شمشیر برّانش که صاعقه‏وار بر فرق دشمنان خدا کوبیده بود، و (نیز از ترس) گامهاى استوار و پولادینش که با وجود مشاهده سختى‏ها در چند قدمى خود، میدان نبرد را مى‏لرزانید، و با حمله‏هاى صف شکن خویش طومار حیات دشمن را در هم مى‏پیچید، و (از ترس) شدّت خشم و ستیزش که براى اجراى قانون حقّ و عدالت، پلنگ آسا، از هیچ چیز نمى‏هراسید و آنقدر پایدارى مى‏کرد تا رضاى خدا را بدست آورد. بخدا سوگند اگر دست باز مى‏داشتند و زمام خلافت را که پیغمبر خدا صلى اللَّه علیه و آله به دست او نهاده بود از وى بازپس نمى‏گرفتند، و در اختیارش باقى‏ مى‏گذاشتند، کاروان (ره گم کرده) بشریّت را با کمال آرامش با سیرى ملایم به سوى سعادت و حقّ رهبرى مى‏نمود».[32]

 

 نتیجه گیری

غدیر بعنوان یک گردهمایی بزرگ اسلامی برای دریافت خبری مهم که، با اهتمامات خاص نبی مکرم اسلام صلی الله علیه برگزار شد و در غدیر  پیام ولایت امیرالمومنین در سطح وسیع و بعنوان خبری قطعی در اختیار مسمانان در اقصی نقاط جهان قرار گرفت. با وجود این واقعه عظیم بلافاصله پس از رحلت پیامبر جبهه نفاق در جامعه اسلامی فرصت بروز و ظهور پیدا کرد و مسیر اجتماع مسلمین را منحرف  کرد.

جمع قلیلی به دلایل شخصی چون حسد و کینه یا برای جذب منافع مادی چون مقام و ریاست سقیفه ای تشکیل دادند و جامعه را به تبعیت از حکم خود و کنار گزاردن حکم الهی و فرمان نبوی فراخواندند.

جبهه حق به تاسی از امیرمومنان بخاطر رعایت مصلحت اسلام از مبارزه مسلحانه برای استیفای حق چشم پوشیدند و به هدایت گری با زبان اکتفا کردند. فاطمه سلام الله علیها یادگار پیامبر مکرم اسلام، ( که بارها و بارها توسط پیامبر اکرم  جایگاهش به مردم معرفی شده بود) به دفاع از احکام الهی و ولایت امام زمان خویش پرداخت و با مراجعه به در منازل و ایراد خطبه بلیغ در مسجد پیامبر صلی الله علیه به حق طلبی و روشنگری پرداخت . خواص جامعه بخاطر راحت طلبی و خوش گذرانی و شانه خالی کردن از مشقت های مبارزه پاسخ یاری جویی دختر پیامبر سلام الله علیها را با سکوتی مرگبار و شوم دادند و راه را برای فتنه گران آن چنان هموار کردند که به درب خانه آن صدیقه شهیده هجوم برده و ایشان و فرزندشان را به شهادت برسانند.

بدون شک مرور این تاریخ تلخ قلب هر حق طلبی  را تا ابد آزرده خواهد کرد اما درس بزرگی در آن نهفته است باید بارها و بارها توسط جوان و پیر ، پخته و خام ، خواص و عوام جامعه اسلامی تکرار شود تا از تکرار واقعه جلوگیری شود. درس روشن این واقعه برای جامعه اسلامی ما آن است که فراموشی اصول هدایت و احکام الهی اگرچه وسیع و مسلم باشند ، با فتنه گری جبهه نفاق ، سکوت خواص آسایش طلب ، همراه با غفلت عموم جامعه و تاسی کورکورانه ایشان به خواص و نیز غفلت از امر امام بسیار سریع تر از آنچه انتظار می رود اتفاق می افتد و آنچه جامعه را در مقابل این واقعه تلخ مصون میسازد چیزی جز بصیرت و زنده نگه داشتن روح اطاعت از ولی فقیه نیست. بنابراین بر یکایک ما و خصوصا جوانان لازم است که این بصیرت را کسب نموده و خود را از خطرات شوم غفلت از آن مصون بداریم. امید که جوانان بصیر شیعه با ظهور منجی عالم بشریت و در رکاب ایشان انتقام مظلومیت حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها را بگیرند.



[1]  شعرا /214

[2] مفید، محمد بن محمد1380 ش

[3] طباطبایى، محمد حسین 1387

[4] مظفر نجفی ، محمدحسن  1377ش

 

[5] مطهری ، مرتضی 1370

[6]  سوره مائده ، 118

[7]  طباطبایى، محمد حسین 1387

[8]  سوره معارج ، 1

[9] حسکانی، عبید الله بن عبد الله 1411 ق

[10] مفید، محمد بن محمد1380 ش

[11] میر حامد حسین 1366 ش

[12] تهرانی ، مجتبی 1393

[13] طبرى آملى صغیر، 1413ق

[14]  تهرانی ، مجتبی 1393

 

[15] طباطبایى، محمد حسین 1387

[16] طباطبایى، محمد حسین 1387

[17] امینى، عبد الحسین  1416 ه ق

[18] مطهری ، مرتضی 1370

[19] هلالى، سلیم بن قیس1416 ق

[20] مفید، محمد بن محمد1364

[21] هلالى، سلیم بن قیس1416 ق

[22] طباطبایى، محمد حسین 1387

[23] ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى 1409 ق

[24] تهرانی ، مجتبی 1393

[25] مفید، محمد بن محمد1380 ش

[26] تهرانی ، مجتبی 1393

[27] تهرانی ، مجتبی 1393

[28] تهرانی ، مجتبی 1393

[29] تهرانی ، مجتبی 1393

[30] تهرانی ، مجتبی 1393

[31] تهرانی ، مجتبی 1393

[32] ابن بابویه، محمد بن على 1377ش

  1. قرآن کریم
  2. ابن بابویه، محمد بن على،( 1377ش)، معانی الأخبار ، ترجمه عبدالعلی محمدى ، تهران، دار الکتب الإسلامیة ، چاپ: دوم
  3. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى،( 1409 ق )، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام - قم، چاپ: اول
  4. امینى، عبد الحسین ،( 1416 ه ق)، الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ترجمه جمعی از مترجمان ، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه - قم، چاپ: اول
  5. تهرانی ، مجتبی ،(1393ش) ، بحثی کوتاه پیرامون خطبه فدک ، تهران ، موسسه فرهنگی پژوهشی مصابیح الدجی ، چاپ 12
  6. حسکانی، عبید الله بن عبد الله،( 1411 ق )، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل ، ترجمه احمد روحانی ، تهران، چاپ اول
  7. طباطبایى، محمد حسین، تعالیم اسلام، موسسه بوستان کتاب - قم، چاپ: اول، 1387
  8. طباطبایى، محمد حسین،( 1387ش)، شیعه: مجموعه مذاکرات با پرفسور هانرى کربن ، موسسه بوستان کتاب ، قم، چاپ دوم
  9. طبرى آملى صغیر، (1413ق )، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه (ط - الحدیثه) - ایران ؛ قم، چاپ: اول
  10. مطهری ، مرتضی ، مجموعه آثار ، تهران ، انتشارات امیر کبیر ، بی چا ، بی تا
  11. مظفر نجفی ، محمدحسن  ،( 1377ش)  ، دلائل الصدق لنهج الحق ، ترجمه محمد سپهری ، تهران ، انتشارات امیرکبیر ، چ اول
  12. مفید، محمد بن محمد، ( 1364ش) الأمالی ، ترجمه استاد ولى - مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی ، چاپ اول
  13. مفید، محمد بن محمد،(1380 ش) الإرشاد للمفید ، ترجمه ساعدى ، تهران، چاپ اول
  14. میر حامد حسین، عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، انتشارات کتابخانه عمومى امام امیر المومنین على علیه السلام ، اصفهان، چاپ دوم، 1366 ه ش
  15. هلالى، سلیم بن قیس، (1416 ق)أسرار آل محمد علیهم السلام ، ترجمه اسماعیل زنجانی ؛ قم، نشر الهادی ، چاپ اول